پاچنبریلغتنامه دهخداپاچنبری . [ چَم ْ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه به التواءالقدم مبتلاست . آنکه پای از محور طبیعی خارج دارد.
عنبریلغتنامه دهخداعنبری . [ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسماعیل طوسی عنبری ، مکنی به ابواسحاق .وی از حفظه ٔ حدیث بود و محدث زمان خود در طوس بشمارمی رفت . و بسال 218 هَ .ق . درگذشت . او را مسندی است بزرگ . (از الاعلام زرکلی از تذکرةالحفاظ ج <span class="hl" d
عنبریلغتنامه دهخداعنبری . [ عَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بنی العنبر که در حال تخفیف بلعنبر میشود. (از انساب سمعانی ). رجوع به عنبر و عنبریان شود.- عنبری البلد ؛ مثلی است در هدایت ، زیرا بنی عنبر هدایت کننده ترین اقوام بودند.و در هدایت بدانها مثل زده اند. (از اقرب
انبیریلغتنامه دهخداانبیری . [ اَم ْ ] (اِخ ) رجوع به انبیر و ابوالحسن انباری در همین لغت نامه و تتمة صوان الحکمه ص 97 شود.
پاچنگلیلغتنامه دهخداپاچنگلی . [ چ َ گ ُ ] (ص مرکب ) پاچنگولی . آنکه در پای او پیچیدگی و عیبی است مادرزاد. پاچنبری .