پالاهنگلغتنامه دهخداپالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگام بندند تا در روز جنگ بدان دست خصم بندند.(از فرهنگی خطی ). طنابی که بر گوشه ٔ لگام بسته اسب را کشند. (رشیدی ). کمند
پالاهنگفرهنگ فارسی عمید۱. افسار.۲. کمند؛ بند؛ ریسمان.۳. ریسمانی که به افسار اسب ببندند: ◻︎ در پناه خِرَد نشین که خرد / گردن آز راست پالاهنگ (خاقانی: ۸۹۷).
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) از عبارت ذیل محمد عوفی در لباب الالباب (ج 2 ص 334 چ اروپا) ذیل ترجمه ٔ احوال مجدالدین افتخار الحکماء ابوالسحری الصندلی که گوید: «صندلی که در زیر فلک آبنوسین خورشید بر مثل او سایه
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آس پاس بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 46 هزارگزی جنوب باختری اقلید و یکهزارگزی راه فرعی آسپاس به ده بید. جلگه ،گرمسیر، مالاریائی . دارای 496 تن سکنه . آب آن از چش
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پهلوان و پهلوانان و پهلو (پارت ) . بمناسبت شجاعت و دلیری این قوم . پارتی . پهلوی : فزون از پسر داشتی قیصرش بیاراستی پهلوانی برش . فردوسی .</p
بالاهنگلغتنامه دهخدابالاهنگ . [ هََ ] (نف ) کشنده ٔ بالا. جنیبت کش . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پالاهنگ . پالهنگ . || (اِ) دوالی که بر لگام اسب بندند تا در روز جنگ دست خصم بدان ببندند. رجوع به پالاهنگ شود.
جنبورلغتنامه دهخداجنبور. [ جَم ْ ] (اِ) قودکش ، بتازیش مقود خوانند و آنرا پالهنگ و پالاهنگ نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به چنبور شود.
مهارفرهنگ مترادف و متضاد۱. افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود ۲. کنترل، خطام