پابازیلغتنامه دهخداپابازی . (حامص مرکب ) رقص : بیفشان زلف و صوفی را بپابازی و رقص آورکه از هر رقعه ٔ دلقش هزاران بت بیفشانی .حافظ.
پابازیفرهنگ فارسی عمیدپایکوبی؛ پاکوبی؛ رقص: ◻︎ معلم چون کند دستاننوازی / کند کودک به پیشش پایبازی (فخرالدیناسعد: ۱۳۲).