ویرهلغتنامه دهخداویره . [ ] (اِخ ) دهی است جزءبخش شهریار شهرستان تهران . در جلگه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 247 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات ،صیفی ، چغندرقند، باغات سیب قندک و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد و از طریق علیشاه عوض و قاسم آباد میتوا
ویرهلغتنامه دهخداویره . [ رَ/ رِ / وَ رَ / رِ / وِ رَ / رِ ] (اِ) آن رستنی است که ساق ندارد و بر درخت پیچد و بالا رود مانند
پوره پوره کردنلغتنامه دهخداپوره پوره کردن . [ رَ رَ / رِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول قزوینیان تعلل و دست دست کردن . مس مس کردن . این دست و آن دست کردن . باری بهر جهت کردن .
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (اِ) پور. پسر : خرد پوره ٔ آدم چه خبر دارد ازین دم که من از جمله ٔ عالم به دو صد پرده نهانم . مولوی (کلیات بیت 16918).|| بچه ٔ
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (فرانسوی ، اِ) بمعنی غذائی که با آرد نرم نخود، لوبیا و سیب زمینی پزند، و در فارسی بمعنی سیب زمینی یا سبزی پخته و نرم سوده است .
پیورهلغتنامه دهخداپیوره . [ رَ ] (اِخ ) قصبه ای مرکز قضا در آمریکای جنوبی ، در ایالت لیورتاو از پرو، در 450 هزارگزی شمال غربی تروکزیلو کنار نهری به همین نام . (قاموس الاعلام ترکی ).
دره ویرهلغتنامه دهخدادره ویره . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره میانه به دره گرگ ، با 106 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو
دره ویرهلغتنامه دهخدادره ویره . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره میانه به دره گرگ ، با 106 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو
سویرهلغتنامه دهخداسویره . [ س ِ وِ رِ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان سویره ٔ بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. دارای 500 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ زهره . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و ساکنین از طایفه ٔ شریفات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <spa
سویرهلغتنامه دهخداسویره . [ س ِ وِ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است . این دهستان در شمال و باختر بخش بندر معشور واقع شده است . محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات است . این دهستان از 12 قریه ٔ بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود <
زویرهلغتنامه دهخدازویره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) گردباد و طوفان و باد سخت . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 41).
دویرهلغتنامه دهخدادویره . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است به نیشابور، از آن ده است محمدبن عبداﷲبن یوسف بن خورشید. (منتهی الارب ). دهی است در دو فرسخی نیشابور. (از لباب الانساب ).