وفاسگاللغتنامه دهخداوفاسگال . [ وَ س ِ ] (نف مرکب ) وفاسگالنده . آنکه وفا پیشه ٔ خود سازد.وفااندیش . وفادار. (آنندراج ). || خیرخواه و نیک اندیش . || خوش نفس . (ناظم الاطباء).
وفالغتنامه دهخداوفا. [ وَ ] (از ع ، اِمص ) وفاء. وعده به جای آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و سخن . (غیاث اللغات ). به سربردگی عهد و پیمان و قول و سخن و دوستی و استقامت . (ناظم الاطباء). ثبات در عهد و پیمان و قول و سخن و دوستی و صفا و صدق وضمانت در کار و کردار. (ناظم الاطباء). || پیمان . عهد