وشیجلغتنامه دهخداوشیج . [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وشیجة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وشیجة شود. || درختی است که از آن نیزه سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چوب نیزه . (مهذب الاسماء). درختی است که در جبال از سنگ میروید و چوب آن بسیار سخت است و از آن نیزه میسازن
پوشش آشیانه،پوشش لانهnesting coverواژههای مصوب فرهنگستانپوشش گیاهی که آشیانهگاه را از مزاحمت پرندگان متجاوز محفوظ نگاه میدارد
پوششلغتنامه دهخداپوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن . عمل پوشیدن : هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. (قصص الأنبیاء ص 19). || (اِ) ستر. حجاب . غطاء. ساتر. || کنف . زی .ذَرَاً. کنیف . (منتهی الارب ). ملاح .
وسجلغتنامه دهخداوسج . [ وُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ وساج . (المنجد). رجوع به وساج شود. || ج ِ وسوج . (اقرب الموارد). رجوع به وسوج شود.
وسیجلغتنامه دهخداوسیج . [ وَ ] (اِخ ) از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معجم البلدان ) (سمعانی ). قریه ای است نزدیک فاراب و محمدبن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است .
وسیجلغتنامه دهخداوسیج . [ وَ ] (ع اِ) رفتاری است شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفتاری تند و شتاب مر شتر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) به رفتار وسیج رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
وشیجةلغتنامه دهخداوشیجة. [ وَ ج َ ] (ع اِ)بیخ و ریشه ٔ درخت . ج ، وشیج . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پوست درخت خرما که تافته در میان دو چوب بسته بر آن گندم وجز آن دروده از جایی به جایی برند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وشایج . (مهذب الاسماء). ||
وسیخلغتنامه دهخداوسیخ . [ وَ ] (اِ) نباتی است کوهی در سنگ روید و در بهار بوی لیمو دهد، و آن را به شیراز لیمودارو گویند. طبیعت آن گرم و خشک بود. خازگِن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به وشیج و وشیگ و وسنگ شود.
حمیللغتنامه دهخداحمیل . [ ح َ ] (ع ص ) برداشته شده بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محمول . (اقرب الموارد). || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دعی . (اقرب الموارد). || بیگانه و غریب . || شراک نعل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ضامن . (اقرب الموار
وشیجةلغتنامه دهخداوشیجة. [ وَ ج َ ] (ع اِ)بیخ و ریشه ٔ درخت . ج ، وشیج . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پوست درخت خرما که تافته در میان دو چوب بسته بر آن گندم وجز آن دروده از جایی به جایی برند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وشایج . (مهذب الاسماء). ||
توشیجلغتنامه دهخداتوشیج . [ ت َ ] (ع مص ) درهم پیوسته گردانیدن خویشی و پیوند را. یقال : وشجها اﷲ. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || الفت دادن و آمیختن خدا قوم را به یکدیگر. (از اقرب الموارد). || با همدیگر بستن کجاوه را به دوال و جز آن تا از آن چیزی نیفتد. (منتهی