ورستادلغتنامه دهخداورستاد. [ وَ رَ ] (اِ) اوقات گذری باشد که به جهت مردم نامرادو طالب علم مقرر سازند. (برهان ). وظیفه و مقرری و مدد معاش که برای مردم طالب علم برقرار میکنند. (ناظم الاطباء). وظیفه . (برهان ) (دهار) (ناظم الاطباء). وظیفه ٔ مقرر که بدان اوقات گذر کنند. وظیفه ای که برای مستحقان برق
ورستادفرهنگ فارسی عمیدوظیفه؛ مستمری؛ جیره: ◻︎ خدایا تویی جمله را دستگیر / ورستاد جودت ز ما وامگیر (ابوشکور: مجمعالفرس: ورستاد).
ورستادفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای فلزی که کارگران چاپخانه به دست میگیرند و در آن حرف میچینند؛ ورستاتکا.
ورشتادلغتنامه دهخداورشتاد. [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن و معنی ورستاد است که وظیفه و روزمره باشد. (برهان ) (آنندراج ). وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.
وریستادلغتنامه دهخداوریستاد. [ وَ ] (اِ) پایه و زینه و نردبان . (آنندراج ). || پا و قدم و نشان پای . (ناظم الاطباء).
ورشتادفرهنگ نامها(تلفظ: varaštād) (= ورستاد) ، کمک معاش که به طالبان علم و کارمندان و جز آن میدهند ، وظیفه ، مقرری .
ورشتادلغتنامه دهخداورشتاد. [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن و معنی ورستاد است که وظیفه و روزمره باشد. (برهان ) (آنندراج ). وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.
ورشتادفرهنگ نامها(تلفظ: varaštād) (= ورستاد) ، کمک معاش که به طالبان علم و کارمندان و جز آن میدهند ، وظیفه ، مقرری .