وحشیلغتنامه دهخداوحشی . [ وَ ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از صحابیان است که در جاهلیت حمزه سیدالشهداء عموی پیغمبر را کشت و در اسلام مسیلمه ٔ کذاب را. (منتهی الارب ). رجوع به حمزه در همین لغت نامه و رجوع به تاریخ کامل ابن اثیر و منتهی الاَّمال شود.
وحشیلغتنامه دهخداوحشی . [ وَ شی ی ] (ع ص ) واحد وحش . یک جانور دشتی . (منتهی الارب ) (السامی ) (ناظم الاطباء). جانور صحرایی رمنده از مردم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ببخش ای پسر کآدمیزاده صیدبه احسان توان کرد و وحشی به قید. سعدی .<br
وحشیدیکشنری فارسی به انگلیسیagrarian, barbarian, barbaric, barbarous, beastly, bestial, brutal, brutish, cave man, fell, feral, ferocious, grim, natural, rude, savage, uncivil, uncivilized, ungovernable, untamed, wild
وحشيدیکشنری عربی به فارسیجانور خوي , حيوان صفت , وحشي , بي رحم , شهواني , سبع , رام نشده , غير اهلي , وحشي شدن , وحشي کردن
خر وحشیلغتنامه دهخداخر وحشی . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گورخر. اَخْدَری ّ. دَیْدَب . عِلج . اَحْقَب .
وحشیةلغتنامه دهخداوحشیة.[ وَ شی ی َ ] (ع اِ) بادی که در زیر جامه ٔ نو درآیدبقوت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص نسبی ) مقابل اهلیه . مؤنث وحشی . (اقرب الموارد).
وحشيدیکشنری عربی به فارسیجانور خوي , حيوان صفت , وحشي , بي رحم , شهواني , سبع , رام نشده , غير اهلي , وحشي شدن , وحشي کردن
وحشیةلغتنامه دهخداوحشیة.[ وَ شی ی َ ] (ع اِ) بادی که در زیر جامه ٔ نو درآیدبقوت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص نسبی ) مقابل اهلیه . مؤنث وحشی . (اقرب الموارد).
وحشی بافقیلغتنامه دهخداوحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چون بافق از اعمال کرمان بوده است او را کرمان
خر وحشیلغتنامه دهخداخر وحشی . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گورخر. اَخْدَری ّ. دَیْدَب . عِلج . اَحْقَب .
حمار وحشیلغتنامه دهخداحمار وحشی . [ ح ِ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گورخر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و گورخر شود.
زالزالک وحشیلغتنامه دهخدازالزالک وحشی . [ ل َ ک ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گونه ای از ولیک است . این درخت اصل زالزالک اهلی باشد و در جنگلهای خزر و ارتفاعات متوسط آستارا و طوالش و مازندران و گرگان دیده شده است . و رجوع به درختان جنگلی ایران ثابتی شود.
زیتون وحشیلغتنامه دهخدازیتون وحشی . [ زَ / زِ ن ِ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گونه ای زیتون که خودروست و برخلاف نوع معمولی آن درختی است خاردار و میوه اش دارای چربی کمتری است . زیتون بری . (فرهنگ فارسی معین ). شال پستانه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیتون تل