والجهلغتنامه دهخداوالجه . [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) شهری است در طخارستان ، شاید همان والج باشد. (از معجم البلدان ).
والجةلغتنامه دهخداوالجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی از بیماری سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دردی است در شکم . (از المنجد). || درندگان . ماران . (از اقرب الموارد) (ا
والامقامفرهنگ مترادف و متضادارجمند، بزرگقدر، بلندپایه، بلندمرتبه، عالیقدر، عالیمقام، والاجاه، ≠ دونپایه
عالی محللغتنامه دهخداعالی محل . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه او را محل و مقام بالا است . والاجاه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید و خر در وحل .سعدی (بوستان ).
والافرهنگ فارسی عمید۱. بالا؛ بلند.۲. بلندمرتبه: ◻︎ چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی: ۵۲۵).۳. برتر؛ بلند؛ بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت.
جاهلغتنامه دهخداجاه . (اِ) پارسی باستان یاثه ، هندی باستان یاته . مقام . مکان .منزلت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منزلت و مرتبه بنزد پادشاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). منزلت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان . جایگاه . مرتبه . درجه . مقام . لیاقت . عظمت . بزرگواری . جلال . (ناظم الاطب