والغتنامه دهخداوا. (اِ) در کلمه ٔ «اوروا» و «خشک وا» معنی خاص دارد شاید به معنی آرد یعنی دقیق الحنطه و غیره باشد.
والغتنامه دهخداوا. (ص ) گشاده . باز : مغان گشاده در فیض و بسته در مرتاض که باد وا همه درهای فیض بر فیاض .آصفی .
والغتنامه دهخداوا. (اِ) به معنی پا: چاروا. چاروای . || با. ابا. به معنی آش یا مرادف باج (معرب )، در تحفه به معنی با آمده که ابا نیز گویند که آش باشد چون سکبا - سکوا. کبروا - کبربا. شوربا -شوروا. ماست با - ماست وا. شیربا - شیروا. سپیدوا. برغست وا. پیه وا (ثربیه ). (لغتنامه ٔ اسدی ) <span cla
والغتنامه دهخداوا. (پسوند) مانند مزید مؤخر یا پساوند در آخر اسماء درآید بمعانی ذیل : اتصاف را رساند: پیشوا. پیشوایی . مروا. مرغوا.پیلوا (پیله وا). || مخفف وای از پهلوی وای و اوستایی وَیو به معنی باد: اندروا = اندروای = دروا = دروای ، لغةً به معنی در هوا و مجازاً سرگشته و حیران و سرنگون آوی
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گَرد آبپنیرwhey powder, dried wheyواژههای مصوب فرهنگستانپودری با کمتر از 15 درصد پروتئین که از تغلیظ و خشک کردن آبپنیر به روش افشانهای تولید میشود
سهرگهthree-way cross, three-way hybridواژههای مصوب فرهنگستانگیاه حاصل از تلاقی یک رگۀ خالص و یک دورگۀ ساده بهعنوان پایۀ مادری
وأیلغتنامه دهخداوأی . [ وَ اءَی ] (ع ص ) سخت شتاب و تیزرو از گورخر و اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
وأنةلغتنامه دهخداوأنة. [ وَءْ ن َ ] (ع ص ) زن پهن تن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تأنیث وأن است . رجوع به وأن شود.
وأواءلغتنامه دهخداوأواء. [ وَءْ ] (ع اِ صوت ) آواز و صیحه ٔ شغال و در اساس آمده که اختصاص به شغال ندارد. (از اقرب الموارد).
واسطهلغتنامه دهخداواسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) واسطة: در میان بونده . (آنندراج ). هر چیزی که در میان واقع میگردد. (ناظم الاطباء). وسط. میان : و الا واسطه ٔ آن به حیرت کشد. (کلیله و دمنه ). در واسطه ٔ نیشابور سمکی تا سماک و فلکی ث
واملغتنامه دهخداوام . (اِ) فام . افام . بام . پام . اوام . پهلوی : اپام (قرض ، دین )، ایرانی : آپمنه # (چیزی که دریافت شود) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). دین . (برهان قاطع) (آنندراج
داودنوالغتنامه دهخداداودنوا. [ وو ن َ ] (ص مرکب ) دارای نوایی چون نوای داود دلکش و خوش و نغز : اشک داود چو تسبیح بباریداز چشم خوش بنالید که داودنوائید همه .خاقانی .
دبوالغتنامه دهخدادبوا. [ دُ بو آ ] (اِخ ) گیوم کاردینال . وزیری بود در دوره ٔ نیابت سلطنت دوک دورلئان بفرانسه .متولد به ریو به سال 1656 و متوفی به سال 1723 م .
دبوالغتنامه دهخدادبوا. [ دُ بوآ ] (اِخ ) (تئودور) آهنگ و ترانه ساز فرانسوی متولد به سال 1837 و متوفی به سال 1924 م . وی رهبر کنسرواتوار بود (1896 - 1905).<br