هیمهلغتنامه دهخداهیمه . [ م َ / م ِ / هََ / هَِ م َ / م ِ ] (اِ) هیزم سوختنی . (برهان ). هیزم سوختنی و به فتح نیز آمده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) <span
پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
بارگیری هیمهfuel loadingواژههای مصوب فرهنگستانبار زدن هیزم بهنحویکه معمولاً مجموعهای از آنها را به اندازۀ یک نوبت بار با بافه به هم میبندند
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حطب . جمعکننده ٔ هیزم . هیمه چین . هیمه گردکن . هیمه گردکننده . آنکه هیمه جمع کند. || هیزم شکن .
ابن رهیمهلغتنامه دهخداابن رهیمه . [ اِ ن ُ رُ هََ م َ ] (اِخ ) شاعری معاصر امویان . او عاشق زینب خواهر هشام بن عبدالملک بود و همه ٔ اشعار او مغازلاتی با این زن است . وقتی یونس مغنی ابیاتی چند از ابن رهیمه بمحضر هشام بخواند و آن بر خلیفه گران آمد، فرمود تا شاعر را صد چوب زنند. او بگریخت و پنهان شد
بارگیری هیمهfuel loadingواژههای مصوب فرهنگستانبار زدن هیزم بهنحویکه معمولاً مجموعهای از آنها را به اندازۀ یک نوبت بار با بافه به هم میبندند