همسانلغتنامه دهخداهمسان . [ هََ ] (ص مرکب ) هم سان . مساوی . (آنندراج ). مانند. همانند : گر کسی گوید که در گیتی کسی همسان اوست گر همه پیغمبری باشد، بود یافه درای . منوچهری .نگاری تن جانور صدهزارکز ایشان دو همسان ندارد نگار.
همساندیکشنری فارسی به انگلیسیalike, analog, analogous, congruent, duplicate, exact, identical, iso-, similar
چین همسانsimilar foldواژههای مصوب فرهنگستاننوعی چین که در آن ستبرای لایههای چینخورده، در جهت عمود بر لایهبندی، در لولا بیشتر از یالهای چین است، اما فاصلة بین دو سطح چینخورده در موازات سطح محوری یکسان است
همسانیدیکشنری فارسی به انگلیسیanalogy, coincidence, comparison, conformity, identity, parallel, parallelism, parity, resemblance n., uniformity
همسانپارtautomerواژههای مصوب فرهنگستانهریک از همپارهای ساختاری که ازنظر جایگاه هیدروژن و پیوندهای دوگانه با یکدیگر متفاوتاند
چین همسانsimilar foldواژههای مصوب فرهنگستاننوعی چین که در آن ستبرای لایههای چینخورده، در جهت عمود بر لایهبندی، در لولا بیشتر از یالهای چین است، اما فاصلة بین دو سطح چینخورده در موازات سطح محوری یکسان است