هلهلیونلغتنامه دهخداهلهلیون . [ هََ هََ ] (اِ) میوه ای است صحرایی که آن را زعرور میگویند و در خراسان علف شیران و به عربی تفاح البری خوانند. (برهان ).
هلهلانلغتنامه دهخداهلهلان . [ هََ هََ ] (اِخ ) نقطه ای است در چهارفرسخی بیرجند که معدن مس دارد. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ).
علعلانلغتنامه دهخداعلعلان . [ع َ ع َ ] (ع اِ) درختی است کلان که برگهای آن مانند برگ درخت قُرم است . (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء).
هللونلغتنامه دهخداهللون . [ هََ ل َ لو ] (اِ) بازیی است که اطفال شهر کرمان بازند. (آنندراج ). رجوع به هللم شود.