هرچهلغتنامه دهخداهرچه . [ هََ چ ِ ] (ضمیر مبهم مرکب ، ق مرکب ) آنچه . هر اندازه . هر آنچه . هر آنچیزی که . همه ٔ آنهایی که . هرجا که : هر چه در عالم دغا و مسخره بوده ست از حد فرغانه تا بغزنی و قزدار. نجیبی فرغانی .هر چه بخواهد بده
هرچهفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز.۲. (قید) هراندازه؛ هرقدر.⟨ هرچه باداباد: در مقام اهمال، بیعلاقگی، و سهلانگاری نسبت به چیزی یا امری گفته میشود؛ هرچه میشود بشود: ◻︎ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد / زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد (حافظ: ۲۱۰).
هرچهفرهنگ فارسی معین(هَ چِ) = هرچ : (مبهم مرکب ) 1 - هر چیز. 2 - هر اندازه ، هر قدر. 3 - هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن .) مقعد، ماتحت .
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
آرایۀ قطبی ـ قطبیpole-pole array, two-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن دو الکترود جریان و پتانسیل پشت سر هم و در فاصلهای دور از هم بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
آرایۀ دوقطبی ـ دوقطبیdipole-dipole array, double dipole arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای الکترودی که در آن یک دوقطبی جریان را به زمین میفرستد و دوقطبی مجاور اختلاف پتانسیل را اندازهگیری میکند
آرایۀ قطبی ـ دوقطبیpole-dipole array, three-point method, three-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن جفتالکترودهای پتانسیل پیدرپی دورتر از یکی از الکترودهای جریان بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
کفشهایت را هرچه زودتر بپوش، تا برویم و او را پیدا(یش) کنیم.گویش اصفهانی تکیه ای: kawšed zütar darpuš tâ bešima nu(n) peydâ kerima. طاری: kawšhâd zü pâd ke, tâ bešim-o be-š-vüzim. طامه ای: kabšed zu vepuš, tâ bošim nu di-ye kerim. طرقی: kawšhâd zütar vâpüš, tâ bešim e di-š kerim. کشه ای: kawšâd zi vâpüš tâ bešim be-š-vizim. نطنزی: kawšâd har
شهرچهلغتنامه دهخداشهرچه . [ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) شهر کوچک . شهرک . قصبه : باید که خواجه ٔ بزرگ بمیان کار درآید و درخواهد از خداوند سلطان تا این شهرچه ها که به اطراف بیابان است چون مرو و سرخس و باورد ما را داده آید. (تاریخ بیهقی چ ا