هادملغتنامه دهخداهادم . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَدْم . (از اقرب الموارد). شکننده و ویران کننده ٔ بنا. (ناظم الاطباء). شکسته کننده و خراب و ویران کننده ٔ بنا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خراب کننده . (دهار) : که هادم بنیان شرک و... بوده است . (سندبادنامه چ اسلامبول ص
همتافتگر فزودـ فرودadd-drop multiplexer, ADMواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که بیتنشانکهایی را از جریان بیت رقمی بیرون میآورد و بیتنشانکهای دیگری را در آن میگنجاند
هاضملغتنامه دهخداهاضم . [ ض ِ ] (ع ص ) گوارنده . هضم کننده ٔ طعام . (ناظم الاطباء). || شکننده . اینکه میگویند که این طعام هاضم است ، یعنی شکننده و ریزنده است در معده . (آنندراج ). || (اصطلاح پزشکی ) در اصطلاح پزشکان ، داروئی است که جهت سرعت انضاج در غذا هنگام انجام عمل حرارت غریزی مفید باشد.
عادمدیکشنری عربی به فارسیاگزوز , خروج (بخار) , در رو , مفر , تهي کردن , نيروي چيزي راگرفتن , خسته کردن , ازپاي در اوردن , تمام کردن , بادقت بحث کردن
هادم اللذاتلغتنامه دهخداهادم اللذات . [ دِ مُل ْ ل َذْ ذا ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مرگ است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) لقب عزرائیل است . ملک الموت . بویحیی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 248). ویران کننده ٔ لذتها. و این لقب ملک الموت است ، یعنی فرشته ای که
مدهدملغتنامه دهخدامدهدم . [ م ُ دَ دِ ] (ع ص ) ویران سازنده و براندازنده . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). هادم . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از دهدمة. کسی که برگرداند بعض چیزی را بر بعض . (آنندراج ): دهدم الشی ٔ؛ قلب بعضه علی بعض . (متن اللغة). رجوع به دهدمة شود. || شکننده . (ناظم الاطباء). د
احبابلغتنامه دهخدااحباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حِب ّ. (زمخشری ). || ج ِ حُب ّ. || ج ِ حبیب : احباب ورا سعادت بی غم باد. منوچهری .این قابض ارواح ، این هادم لذات است . این مفرق احباب است . (قصص الأنبیاء).فروگذاری درگاه شهریار جهان <
مرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ومیر، درگذشت، موت، شهادت، احتضار، اجل، فوت، وفات، رحلت، ارتحال، ممات، سقط فنا، مردگی، نابودی، تلف، نیستی، عدم فانی بودن، زودگذری خودکشی، کُشتن، قتل استحاله، تجزیه تدفین، دفن، قبرستان فرشتۀ مرگ، عزرائیل، ملکالموت، هادم لذات، عامل مرگومیر مرگامرگ، اپیدمی علت مرگ، عامل مرگومیر، مرگ
مفحصلغتنامه دهخدامفحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) آشیان کتو. ج ، مفاحص . (مهذب الاسماء).خانه ٔ مرغ سنگخوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی ، چه قله ٔ قاف سیمرغی . (منشآت خاقانی چ
هادم اللذاتلغتنامه دهخداهادم اللذات . [ دِ مُل ْ ل َذْ ذا ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مرگ است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) لقب عزرائیل است . ملک الموت . بویحیی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 248). ویران کننده ٔ لذتها. و این لقب ملک الموت است ، یعنی فرشته ای که
متهادملغتنامه دهخدامتهادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) رایگان نماینده و مباح کننده خون همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تهادم و ماده ٔ قبل شود.
تهادملغتنامه دهخداتهادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) باهم رایگان ومباح کردن خون را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهادر. (اقرب الموارد). رجوع به تهادر شود.