نیکوداشتلغتنامه دهخدانیکوداشت . (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نیکو داشتن . حسن مراقبت . حسن مواظبت . (یادداشت مؤلف ) : اگر کسی بر چارپای ستم کند... سلطان باید که او را ادب کند و از پیغمبر علیه السلام خبر آمده است به نیکوداشت ایشان . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). این پسر را از جامه
نکوداشتلغتنامه دهخدانکوداشت . [ ن ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نکو داشتن . (یادداشت مؤلف ). رعایت . تفقد. اعزاز. اکرام . رجوع به نکو داشتن شود : عالمی را به نکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قِبَل ِ داشت نداری تو نگاه .فرخی .
داشتفرهنگ فارسی عمید۱. حفظ و نگهداری.۲. داشتن؛ حفظ کردن (در ترکیب با کلمات دیگر): بازداشت، بزرگداشت، بهداشت، چشمداشت، نیکوداشت.
ابلاءلغتنامه دهخداابلاء. [ اِ ] (ع مص ) نیکوداشت کردن . || نعمت دادن . احسان . انعام . منت . || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی . || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن . || کهنه کردن . کهن کردن . فرسوده کردن . پوسانیدن . || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد. || خبر دادن . آگاهانیدن .
داشتلغتنامه دهخداداشت . (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از داشتن به معنی حفظ و نگهداری و توجه و حمایت و حراست و صیانت : عالمی را بنکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه . فرخی .و از خداوند عز اسمه میخواهیم تا وی را و
رعایتلغتنامه دهخدارعایت . [ رِ ی َ ] (ع اِمص ) رعایة. نگاهداشت . نگاهداری . نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهداشت حق . حفظ. نگاهداری . نگهداری . نگهداشت . (ازیادداشت مؤلف ) : حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه ).- <span clas