نیرنجلغتنامه دهخدانیرنج . [ رَ / ن َ رَ ] (معرب ، اِ) معرب نیرنگ است . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). افسونی مانند سحر. (منتهی الارب ). مکر. حیله .سحر. افسون . (رشیدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ). طلسم .جادوئی . (از برهان ) رجوع به نیرنگ شود :</s
چنارنازلغتنامه دهخداچنارناز. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده که در 60 هزارگزی جنوب خاور سوریان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 215 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات . محصولش غلات ، حبوبات
چنارنازواژهنامه آزادروستای چنار ناز از توابع شهرستان خاتم از استان یزد می باشد جاذبه های گردشگری این روستا بندر و قنات بهار خیز می با شند. فاصله زمینی این رو ستا تا مر کز شهر ستان 70 کیلو متر است . که تمام مسیر با جاده آسفالته ممکن است. این رو ستا از جنوب غرب به روستای خوانسار و از شمال به دهستان خاتم مرتبط است . تعداد
فسونفرهنگ مترادف و متضاد۱. تغابن، خدعه، دستان، دغا، فریب، مکر، نیرنج، نیرنگ ۲. افسون، افسونگری، جادو، جادوگری، سحر، شیوه، غمزه، فریب ۳. تسخیر، جادو، طلسم، فسوس
حقه بازیلغتنامه دهخداحقه بازی . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل حقه باز. نیرنگ . نیرنج . آرنگ . شعبده .تردستی . جنقولک بازی . سوس گری . چشم بندی : کند چشمشان از شبه حقه بازی کند زلفشان بر سمن مشک سایی .
قالشتانسلغتنامه دهخداقالشتانس . [ ل ِ ن ِ ] (اِخ ) از اهل نیرنج و طلسم و امثال آن . و زمان او قدیم است . او راست : کتاب الجامع فی النیر نجات و الخواص . (ابن الندیم ). فیلسوف و مورخ یونان ، متولد در النت واقع در تراکیه به سال 360 ق .م . ومتوفی به سال <span class="
بتنجلغتنامه دهخدابتنج . [ ب َ ت َ / ب ِ ت َ ] (فعل ) صورت امر از بتنجیدن که در برخی مآخذ به معنای مصدری گرفته شده است . فشار و فشردگی است و مرادف افشردن و فشردن . (برهان قاطع) (از شعوری ج 1 ورق 154<