نوللغتنامه دهخدانول . [ ن َ ] (ع اِ) رودبار روان . (منتهی الارب ). رودبار پر از آب . (ناظم الاطباء). وادی سایل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). وادی روان . (ناظم الاطباء). || مزد کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرایه ٔ جهاز. (ناظم الاطباء). اجرت سفینه . (ازمتن اللغة). جعل السفینة، معرب اس
نوللغتنامه دهخدانول . (اِ) منقار مرغان .(رشیدی ) (از بحر الجواهر) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (مؤیداللغات ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوک . نک . تک . شند. چِنگ : هر چه جز عشق است شد مأکول عشق دو جهان یک دانه پیش نول عشق . <p c
نوللغتنامه دهخدانول . (اِخ ) گروهی از زنگیان . (منتهی الارب ).جنسی از سیاهان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
نئوللغتنامه دهخدانئول . [ ن َ ] (ع ص ) جنبان رونده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از نأل .
نوئللغتنامه دهخدانوئل . [ ن ُ ءِ ] (اِخ ) کریسمس . عید میلاد مسیح که روز 25 دسامبر سال فرنگی است . (از فرهنگ فارسی معین ). || درخت نوئل یا کاج نوئل ؛ کاجی که در شب عید نوئل مسیحیان تزیین کنند و به چراغها بیارایند. (فرهنگ فارسی معین ).
نویللغتنامه دهخدانویل . [ ن َ ] (اِ) پیشانی باشد و بعضی گفته اند که چکاد است . (اوبهی ). پیشانی . ناصیه . (ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 388 شود.
نوییللغتنامه دهخدانوییل . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 25 هزارگزی جنوب پاوه و 12 هزارگزی مغرب راه پاوه به کرمانشاه ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقعاست و 214
نولیهلغتنامه دهخدانولیه . [ لی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (ابن الندیم ) (یادداشت مؤلف ).
نولهلغتنامه دهخدانوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی کلام است مطلقاً اعم از آنکه کلام خالق باشد یا مخلوق و به معنی قول هم آمده است در برابر فعل . (برهان قاطع). از دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به آنندراج و
نولةلغتنامه دهخدانولة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) انعام . عطیه . (ناظم الاطباء). نیل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || بوسه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
نولةلغتنامه دهخدانولة.[ ل َ ] (ع اِ) دهش . عطیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انعام . (ناظم الاطباء).
نولیهلغتنامه دهخدانولیه . [ لی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (ابن الندیم ) (یادداشت مؤلف ).
نولهلغتنامه دهخدانوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی کلام است مطلقاً اعم از آنکه کلام خالق باشد یا مخلوق و به معنی قول هم آمده است در برابر فعل . (برهان قاطع). از دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به آنندراج و
نولةلغتنامه دهخدانولة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) انعام . عطیه . (ناظم الاطباء). نیل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || بوسه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
نولةلغتنامه دهخدانولة.[ ل َ ] (ع اِ) دهش . عطیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انعام . (ناظم الاطباء).
درازنوللغتنامه دهخدادرازنول . [ دِ ] (ص مرکب ) درازمنقار: قُعقُع؛ مرغی است درازنول و درازپای . (منتهی الارب ).
زاغ نوللغتنامه دهخدازاغ نول . (اِ مرکب ) آلتی باشد آهنی و سرکج و دسته دار که بدان زمین کنند و در جنگ نیز بکار برند. (برهان قاطع). تبر سرتیز باریک نول مانند نول زاغ که بدان جنگ کنندو گاهی نیز زمین کنند. (آنندراج ). سلاح آهنی مثل تبرسرکج دسته دار باریک نوک . (غیاث اللغات ) :</span
ریوانوللغتنامه دهخداریوانول . [ ری نُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) دارویی است دارای قدرت باکتری کش فوق العاده قوی که نسوج را تحریک نمی کند و روی میکربهای مولد چرک اثر مخصوص دارد و بواسطه ٔ داشتن اثر ضدعفونی ، تشنج عضلات روده را آرام نموده دردها را تسکین می دهد. (از کتاب درمان شناسی ج <span class="hl" dir
منوللغتنامه دهخدامنول . [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دیهی است از دهستان فیروزکلای کجور به مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود.