نوحه خوانیلغتنامه دهخدانوحه خوانی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل نوحه خوان . رجوع به نوحه خوان شود. || (اِ مرکب )مجلسی که در آن نوحه خوانند. (فرهنگ فارسی معین ).- <span cla
نوحه خوانیفرهنگ فارسی عمیدشغل و عمل نوحهخوان؛ خواندن اشعار غمانگیز برای گریاندن دیگران؛ مرثیهخوانی.
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوعةلغتنامه دهخدانوعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) فاکهه ٔ تر. (منتهی الارب ). میوه ٔ تر و تازه . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
نوهةلغتنامه دهخدانوهة. [ ن َ هََ ] (ع اِ) یک لقمه ٔ بزرگ مقدار وجبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شبانروزی یک بار خوردن ، مانند وجبه . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
نوحه سراییلغتنامه دهخدانوحه سرایی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ](حامص مرکب ) عمل نوحه سرای . رجوع به نوحه سرای شود.- نوحه سرایی کردن ؛ نوحه خوانی کردن . نوحه گری کردن . نوحه خواندن .
نوحه سرایلغتنامه دهخدانوحه سرای .[ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ] (نف مرکب ) نوحه سراینده . نوحه گر. که نوحه سراید. که نوحه خوانی کند : گهی معرف سازد به ناکسی خود راگهی کجا نهم این کاسه گاه نوحه سرای .<b
شامفرهنگ فارسی عمید۱. اول شب؛ آغاز شب؛ سر شب که تازه هوا تاریک شده.۲. غذایی که شب میخورند.⟨ شام غریبان: غروب روز عاشورا برای اهل بیت سیدالشهدا زیرا در آن روز حضرت امامحسین و یارانش در کربلا شهید شدند و اهلبیت آن حضرت غریب و بیکس ماندند.⟨ شام غریبان گرفتن: نوحهخوانی و عزاداری دستهجمعی
تراوسلغتنامه دهخداتراوس . [ ] (اِخ ) از مردم تراکیه : مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند و باستثنای گت ها و تراوس و تراکیهاکه بالاتر از کرس تن یانها سکنی گزیده اند باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق می باشند... اخلاق تراوس ها مانند اخلاق تراکیها است باستثنای این دو مورد: وقتی که طف
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوحهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
یانوحهلغتنامه دهخدایانوحه . [ ] (اِخ ) (به معنی راحت ) شهری است بر حدود شمالی افرائیم (صحیفه ٔ یوشع 16:6 و 7) و دور نیست همان متون 8 میل به جنوب شرقی نابلس واق
نوحهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.