نوحلغتنامه دهخدانوح . (اِخ ) در تفاسیر و تاریخ های اسلامی نسب او را چنین نوشته اند: ابن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم ، وگویند وی پس از ادریس به پیامبری رسید و چون پس از نهصدوپنجاه سال دعوت ، از قوم او بیش از 80</s
نوحلغتنامه دهخدانوح . (اِ) لبلاب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (برهان قاطع). عشقه . گیاهی که بر درخت پیچد. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). حبل المساکین . (برهان قاطع).
نوحلغتنامه دهخدانوح . [ ن َ ] (ع مص ) نوحه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). گریه و ماتم نمودن به آواز بلند بر شوی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به بانگ بلند و عویل و جزع گریستن بر شوی خود. (از اقرب الموارد). نواح . نیاحة. مناحة. (متن اللغة) (اقرب الموارد). نیاح . (منتهی الارب )
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
پرسش آری ـ نهایyes-no questionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع جملههای پرسشی که پاسخ آن آری یا نه است
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
نای فاقدارnotched/ notch fluteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نای سردَمشی که برای تسهیل تولید صدا، در قسمت بالایی دهانی آن، با تراشیدن یا سوزاندن، فاقی معمولاً به شکل v یا u ایجاد میکنند
نوحیدنلغتنامه دهخدانوحیدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص جعلی ) ماتم و شیون کردن . (آنندراج ). گریه کردن . زاری نمودن . (ناظم الاطباء). مصدر جعلی (از: نوحه + َیدن ) مستعمل نیست .
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوحیلغتنامه دهخدانوحی . (ص نسبی ) منسوب به نوح پیغمبر. || منسوب به نوح سامانی . رجوع به سیم نوحی شود. || قسمی کاغذ. (ابن ندیم از یادداشت مؤلف ). نام قسمی کاغذ در قدیم ، منسوب به یکی از دو نوح پادشاه سامانی . (یادداشت مؤلف ).
نوحهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.
تاریخ بلعمیواژهنامه آزادیک کتاب تاریخی که قدیمی ها ان را نوشته اند این کتاب داستان هایی از نوح و طوفان نوح و پسرانش است
نوحیدنلغتنامه دهخدانوحیدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص جعلی ) ماتم و شیون کردن . (آنندراج ). گریه کردن . زاری نمودن . (ناظم الاطباء). مصدر جعلی (از: نوحه + َیدن ) مستعمل نیست .
نوحه سرالغتنامه دهخدانوحه سرا. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ] (نف مرکب ) نوحه سرای . رجوع به نوحه سرای شود.
نوحه سراییلغتنامه دهخدانوحه سرایی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ](حامص مرکب ) عمل نوحه سرای . رجوع به نوحه سرای شود.- نوحه سرایی کردن ؛ نوحه خوانی کردن . نوحه گری کردن . نوحه خواندن .
نوحه سرایلغتنامه دهخدانوحه سرای .[ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ] (نف مرکب ) نوحه سراینده . نوحه گر. که نوحه سراید. که نوحه خوانی کند : گهی معرف سازد به ناکسی خود راگهی کجا نهم این کاسه گاه نوحه سرای .<b
نوحه خواندنلغتنامه دهخدانوحه خواندن . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) پامنبری گرفتن . ایستاده یا نشسته پای منبر مراثی و نوحه به آواز خواندن . نیز رجوع به نوحه خوان شود.
دزنوحلغتنامه دهخدادزنوح . [ دِ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] بر لب رود نهاده و آبادان و مردم اندک . (حدود العالم ).
جنوحلغتنامه دهخداجنوح . [ ج ُ ] (ع مص ) بگشتن . (المصادر زوزنی ). میل کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میل دادن . لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ). || پیش آمدن شب بتاریکی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جنوح طایر و شمس ؛ نزدیک زمین شدن مرغ برای نشستن و خورشید برای غروب