نواختلغتنامه دهخدانواخت . [ ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) نوازش . مهربانی . خاطرنوازی . شفقت . تسلی . (از ناظم الاطباء). دلجوئی . نیکی . برّ. بخشش . انعام . (فرهنگ فارسی معین ). تفقد. مکرمت .(یادداشت مؤلف ). افضال . اکرام . اعطاء : از بزرگی و از نواخت چه ماندکه نکرد
یک نواختلغتنامه دهخدایک نواخت . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) یک دست . یک رو. یک نسق . برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست . (یادداشت مؤلف ). || هموار. یک دست . صاف . تخت . که سطح برابر دارند از پستی و بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع
پسنواختaftertouchواژههای مصوب فرهنگستانتغییراتی که، پس از نواختن نُتها، در فشارِ وارد بر شستیهای فرمانساز میدی (MIDI controller) ایجاد میکنند متـ . پسنواخت میدی MIDI aftertouch
نواختنلغتنامه دهخدانواختن . [ ن َ ت َ ] (مص ) نوازش نمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). شفقت نمودن . ملاطفت کردن . مهربانی کردن . (ناظم الاطباء). تفقدکردن . (فرهنگ فارسی معین ) : مهلب بن ابی صفره چون از حرب ازارقه بپرداخت به نزدیک حجاج آمد و حجاج او را بنواخت و
نواختهلغتنامه دهخدانواخته . [ ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) تسلی داده شده . دستگیری شده . مهربانی کرده شده . (ناظم الاطباء). نوازش کرده شده . مورد نوازش و اکرام و تفقد قرارگرفته . نعت مفعولی از نواختن است . رجوع به نواختن شود.- نواخته داشتن </spa
نواختنفرهنگ فارسی عمید۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.۲. ساز زدن.۳. [قدیمی] دلجویی کردن.۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
پسنواخت چندسانpolyphonic aftertouch, polyphonic pressureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پسنواخت که در آن هر کدام از شستیها پسنواختِ خاص خود را تولید میکند
uniformدیکشنری انگلیسی به فارسیلباس فرم، اونیفورم، یک نواخت کردن، یکسان، یک شکل، متحد الشکل، یک نواخت، یک دست، یک ریخت
نواختنلغتنامه دهخدانواختن . [ ن َ ت َ ] (مص ) نوازش نمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). شفقت نمودن . ملاطفت کردن . مهربانی کردن . (ناظم الاطباء). تفقدکردن . (فرهنگ فارسی معین ) : مهلب بن ابی صفره چون از حرب ازارقه بپرداخت به نزدیک حجاج آمد و حجاج او را بنواخت و
نواختهلغتنامه دهخدانواخته . [ ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) تسلی داده شده . دستگیری شده . مهربانی کرده شده . (ناظم الاطباء). نوازش کرده شده . مورد نوازش و اکرام و تفقد قرارگرفته . نعت مفعولی از نواختن است . رجوع به نواختن شود.- نواخته داشتن </spa
نواختنفرهنگ فارسی عمید۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.۲. ساز زدن.۳. [قدیمی] دلجویی کردن.۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
یک نواختلغتنامه دهخدایک نواخت . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) یک دست . یک رو. یک نسق . برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست . (یادداشت مؤلف ). || هموار. یک دست . صاف . تخت . که سطح برابر دارند از پستی و بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع
خوردگی نایکنواختnonuniform corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی موضعی که در نواحی کوچک فلز به وجود میآید
خوردگی یکنواختuniform corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی که با سرعت یکسانی بر روی سطح فلز به وجود میآید متـ . خوردگی عمومی general corrosion
بازهواگیری یکنواختuniform rechargeواژههای مصوب فرهنگستانهواگیری مجدد سامانة ترمز بهنحویکه در حین آن از سرعت بیشازحد این فرایند جلوگیری شود