نقیضلغتنامه دهخدانقیض . [ ن َ ] (ع اِ) باشگونه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). مخالف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نامانند. (زمخشری ). ناهمتا. (دهار). ضد شی ٔ. (مهذب الاسماء). باژگونه ٔ چیزی . دشمیز. ضد. (ناظم الاطباء). مقابل . وارونه . وارون . (یادداشت مؤلف ).
نقدلغتنامه دهخدانقد. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال حاضر. (دهار). پول حاضر و آماده . پیشدست . وجه حاضر. قیمت حاضر. (ناظم الاطباء). مقابل نسیه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). حاضر معجل . (متن اللغة). دستادست . پیشادست . دستی .
نقتلغتنامه دهخدانقت . [ ن َ ] (ع مص ) مغز بیرون آوردن از استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغز از استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز استخوان را بیرون آوردن . (از اقرب الموارد). لغتی است در نقو. (از منتهی الارب ).
نقثلغتنامه دهخدانقث . [ ن َ ] (ع مص ) شتابی کردن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابی کردن در رفتار و کار. (از ناظم الاطباء). در راه رفتن یا در کار شتاب کردن . (از اقرب الموارد). || به سخن کسی را رنجانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن آمیخته گفتن .(ا
نقدلغتنامه دهخدانقد. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) نوعی گوسپند کوتاه دست و پای زشتروی که آن را کتک گویند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گوسفند خرد. (مهذب الاسماء). واحد آن نَقَدَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نقاد، نقادة. منه المثل : اذل من النقد. (از اقرب الموارد). || سفلةالناس . (المنج
نقیضةلغتنامه دهخدانقیضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) مؤنث ِ نقیض . رجوع به نقیض شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). || باشگونه جواب گفتن شعر کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نَقائِض .
نقيضدیکشنری عربی به فارسیکلمه ء متضاد , ضد و نقيض , متضاد , روبرو , مقابل , ضد , وارونه , از روبرو , عکس قضيه
نقیضهفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) نوشتهای که به قصد مقابله یا رد نوشتهای دیگر بهوجود بیاید.۲. [قدیمی] آنچه مخالف و مناقض چیز دیگر باشد.
نقیضةلغتنامه دهخدانقیضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) مؤنث ِ نقیض . رجوع به نقیض شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). || باشگونه جواب گفتن شعر کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نَقائِض .
نقیضه کردنلغتنامه دهخدانقیضه کردن . [ ن َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شعر کسی را جواب گفتن . رجوع به نقیضة شود.
نقیضهفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) نوشتهای که به قصد مقابله یا رد نوشتهای دیگر بهوجود بیاید.۲. [قدیمی] آنچه مخالف و مناقض چیز دیگر باشد.
انقیضلغتنامه دهخداانقیض . [ اِ ] (ع اِ) بوی خوشی که بس خوش آیند باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوی خوش . (از اقرب الموارد).
تنقیضلغتنامه دهخداتنقیض . [ ت َ ] (ع مص ) بیرون آوردن اسب نره را بی استواری نعوظ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).