نفاستلغتنامه دهخدانفاست . [ ن َ س َ ] (ع اِمص ) خوبی . پسندیدگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). گرانبهائی . عزیزی . لطافت . (ناظم الاطباء). || (مص ) زچه شدن زن . (غیاث اللغات ). رجوع به نفاس و نفاسة شود. || حسد و بخیلی کردن . (غیاث اللغات ). نفاسة. رجوع به نفاسة و نَفَس شود.
نفاستفرهنگ فارسی معین(نَ سَ) [ ع . نفاسة ] (مص ل .) 1 - خوبی ، لطافت . 2 - گران مایه بودن ، گران بها شدن .
نفاصتلغتنامه دهخدانفاصت . [ ن ِ ص َ ] (ع اِمص ) شیرینی آب . (یادداشت مؤلف ) : و طلسم دیگر از یسار نمکستان به سی گز تعبیه کرده است تا نفاصت آن آب به ملاحت آن آمیخته نشود. (تاریخ قم ص 87) .
نَفَشَتْفرهنگ واژگان قرآنشبانه چريد (کلمه نفش ، به معناي چراندن حيوانات در شب است يا اين که شتران و گوسفندان را در شب رها کنند تا بدون چوپان بچرند)
کوه نفشتلغتنامه دهخداکوه نفشت . [ ] (اِخ ) نام کوهی بوده است در فارس : و به اصطخرپارس کوهی است کوه نفشت گویند که همه صورتها و کنده گریها از سنگ خارا کرده اند و آثار عجیب اندر آن نموده و این کتاب زند و پازندآنجا نهاده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class="hl" dir="ltr"
حرایزلغتنامه دهخداحرایز. [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) حرائز. شتران برگزیده که از نفاست نتوان فروخت . (منتهی الارب ).
حرائزلغتنامه دهخداحرائز. [ ح َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَریزة. (اقرب الموارد). شتران برگزیده که از نفاست نتوان فروخت . (منتهی الارب ). حرایز.
مسترادلغتنامه دهخدامستراد. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای آمد و شد کردن شتران . (منتهی الارب ): مسترادالابل ؛ محل آمد و شد شتران در چراگاه . || مسترادالرجل ؛ مکان شخص که در آنجا جولان می کند و بجهت نفاست آنجا، بدان علاقمند می باشد. || اًن ّ فلاناً لمستراد لمثله ؛ یعنی مثل آن را می جوید. (از اقرب الموار
ملکیتلغتنامه دهخداملکیت . [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، فرشتگی و مانا به فرشته . (ناظم الاطباء). فرشته بودن . خوی و صفات فرشتگان داشتن : همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی ندان