لغتنامه دهخدا
ملاع . [ م َ ] (ع اِ) دشت بی نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زمینی است که عقاب را بدو نسبت کنند. گویند: اودت بهم عقاب ملاع . و در واحد و جمع چنین گویند و آن شبیه است بدانچه گویند: طارت به العنقا و حلقت به عنقاء مغرب . یااز نعوت عقاب است ی