نضاللغتنامه دهخدانضال . [ ن ِ ] (ع مص ) تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی . (آنندراج ). با یکدیگر تیر افکندن . تناضل . (یادداشت مؤلف ). مناضلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). نیضال . (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). رجوع به مناضلةشود. || گفتگوی عذر در پیش آوردن و دف
چنداللغتنامه دهخداچندال . [ چ َ ] (اِ) شخصی است که نجاستهاو پلیدیها را پاک کند، و او را بعربی «کناس » و در هند «حلال خور» گویند. (برهان ). بزبان هندی معنی اصلی آن فرومایه ترین مردم است که اکثر بپاسداری و نگاهبانی قریه ها و مواضع مأمور باشند و در اصل شیوه آنها خوکبانی بوده و اینکه از مدتی بر د
چنداللغتنامه دهخداچندال . [ چ َ ] (اِخ ) (چندال بهور) نام یکی از بزرگان و متهوران هند که قلعه ٔ «آسیی » درتصرف وی بوده است . (از تاریخ یمینی ص 415 و 416).
نیضاللغتنامه دهخدانیضال . (ع مص ) مناضله . نضال . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به نضال شود.
نیضاللغتنامه دهخدانیضال . (ع مص ) مناضله . نضال . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به نضال شود.
ناضللغتنامه دهخداناضل . [ ض ِ ] (ع ص ) بهادر. غازی . (ناظم الاطباء). غالب در نضال . (المنجد). اسم فاعل از نضل است . ج ، نضال . رجوع به نضل شود.
مناضلةلغتنامه دهخدامناضلة. [ م ُ ض َ ل َ ] (ع مص ) با یکدیگر تیر انداختن به نبرد. (تاج المصادر بیهقی ). تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی . نِضال . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نبرد کردن در تیراندازی . نِضال . نیضال . (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل های مفاضلت و
نضللغتنامه دهخدانضل . [ ن َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در تیراندازی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). کسی راغلبه کردن به تیر انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). پیشی گرفتن و غالب شدن بر کسی در نضال و تیراندازی . (از اقرب الموارد). || نَضَل . (متن اللغة).
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب ال
انضاللغتنامه دهخداانضال . [ اِ ](ع مص ) لاغر و مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لاغر و رنجور گردانیدن . (از اقرب الموارد).
تنضاللغتنامه دهخداتنضال . [ ت َ ] (ع مص ) تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ناضَلَه ُ مناضلةً و نضالاً و تنضالاً. || گفتگوی عذر پیش آوردن و رفع کردن : ناضل عنه . (ناظم الاطباء).