نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک
نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، در 20 هزارگزی شمال شرقی صفی آباد، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 583 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیر
نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، در 30 هزارگزی شمال غربی چکنه ٔ بالا، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 114 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اه
نیسبلغتنامه دهخدانیسب . [ ن َ س َ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه راست و روشن . (از منتهی الارب ). طریق واضح مستقیم . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). نیسبان . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نشان راه . (منتهی الارب ). ما وجد من اثر الطریق . (متن
نچسبلغتنامه دهخدانچسب . [ ن َچ َ ] (نف ) ناچسب . ناچسبنده . که نمی چسبد. || نادلپسند. نادلنشین . || سمج . مُصِرّ.
نسبلغتنامه دهخدانسب .[ ن َ س َ ] (ع اِ) نژاد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). اصل . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ). نسل . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خاندان . سلسله . (ناظم الاطباء). رگ و ریشه . رگ و پیوند. گوهر. گهر.پر
نسبلغتنامه دهخدانسب .[ ن ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ نِسْبة. رجوع به نِسْبة شود.- نِسَب ِ اربع ؛ روابطی که بین دو امر کلی ممکن است برقرار گردد و اینها عبارت است از: تباین کلی ، تساوی ، عموم و خصوص مطلق ، عموم و خصوص مِن وجه . رجوع به هر یک از این اصطلاحات شود.
نشیبگاهلغتنامه دهخدانشیبگاه . [ ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) جای پست و فرود. (ناظم الاطباء). (از: نشیب + گاه ). رجوع به نشیب شود.
نشیبیلغتنامه دهخدانشیبی . [ ن ِ / ن َ ] (ص نسبی ، اِ) سرازیری . مقابل فرازی : هوا خوش گردد وبر کوه برف اندر گداز آیدعلم های بهاری از نشیبی بر فراز آید. فرخی .رجوع به نشیب شود.
نشیبلاخواژهنامه آزادجایی که دره زیاد دارد . در کتاب نقطویان و پسخانیان که تالیف صادق کیا هست یافت شد .
نشیب فرازلغتنامه دهخدانشیب فراز. [ ن ِ / ن َ ف َ ] (اِ مرکب ) پست و بلند و زیر و زبر و بالا وپست و بلندی های روزگار و سود و زیان و منفعت و ضرر هر کاری . (ناظم الاطباء). رجوع به نشیب و فراز شود.
نشیب و فرازلغتنامه دهخدانشیب و فراز. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پست و بالا. دشت و کوه . سهل و جبل : رسیدند زی شهر چندان فرازسپه خیمه زد در نشیب و فراز. رودکی .شهریاری که گرفته ست به تدب
نشیب و فراز دیدهلغتنامه دهخدانشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت اندوخته .
نشیب فرازلغتنامه دهخدانشیب فراز. [ ن ِ / ن َ ف َ ] (اِ مرکب ) پست و بلند و زیر و زبر و بالا وپست و بلندی های روزگار و سود و زیان و منفعت و ضرر هر کاری . (ناظم الاطباء). رجوع به نشیب و فراز شود.
نشیبگاهلغتنامه دهخدانشیبگاه . [ ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) جای پست و فرود. (ناظم الاطباء). (از: نشیب + گاه ). رجوع به نشیب شود.
نشیب و فرازلغتنامه دهخدانشیب و فراز. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پست و بالا. دشت و کوه . سهل و جبل : رسیدند زی شهر چندان فرازسپه خیمه زد در نشیب و فراز. رودکی .شهریاری که گرفته ست به تدب
نشیب سارلغتنامه دهخدانشیب سار. [ ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) در فرهنگ دساتیرآمده است : نشیب سار اسم مرتبه ٔ فرق است از مراتب ثلاثه ٔ ایزدشناسی به اصطلاح هیربدان یعنی صوفیه ٔ صفیه که مشاهده ٔ کثرت باشد بدون وحدت و جدا دانستن وحدت از کثرت و ویژه درونان فارس این مرتبه ٔ
فراز و نشیبلغتنامه دهخدافراز و نشیب . [ ف َ زُ ن ِ / ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بلندی و پستی . سربالایی و سرازیری : که این ترک بدساز مردم فریب نبیند همی از فراز و نشیب . فردوسی .رجوع به فراز شود.
تنشیبلغتنامه دهخداتنشیب . [ ت َ ] (ع مص ) بسته کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گونه برگردانیدن . || درآمدن در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنشیم در امری . (از اقرب الموارد). || در کار بد شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).<b