نشگونلغتنامه دهخدانشگون . [ ن ِ ] (اِ) قرص . قرض . وشگون . نشکون . نشکنج . نخجل . رنج رساندن به کسی با فشردن قسمتی ازگوشت تن او میان ابهام و سبابه . (یادداشت مؤلف ).
پینسونلغتنامه دهخداپینسون . [ سُن ْ ] (اِخ ) نام دو برادرکه در سفر اول کریستوف کولومب به آمریکا با وی همسفربودند و بعداً هم مستقلاً پاره ای از نقاط آمریکا را کشف کردند. برادر کوچکتر در سنه ٔ 1500 م . ببرزیل درآمد و مصب نهر آمازون و رودخانه ای در گویان کشف کرد ک
نیشگونلغتنامه دهخدانیشگون . (اِ) نشگون . نشگنج . (یادداشت مؤلف ). نشکون . وشگون . ویشگون . رجوع به نشگون شود.- نیشگون گرفتن ؛ نشگون گرفتن . رجوع به نشگون شود.
نسونلغتنامه دهخدانسون . [ ن ِ ] (ع اِ) زنان . (ناظم الاطباء). ج ِ مراءة است از غیر لفظش .(از المنجد) (از اقرب الموارد). نُسْوة. نِسْوة. نساء. نسوان . نسنین . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
نشگون گرفتنلغتنامه دهخدانشگون گرفتن . [ ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشکنجیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشگون و نشکنجیدن شود.
نیشگونلغتنامه دهخدانیشگون . (اِ) نشگون . نشگنج . (یادداشت مؤلف ). نشکون . وشگون . ویشگون . رجوع به نشگون شود.- نیشگون گرفتن ؛ نشگون گرفتن . رجوع به نشگون شود.
نشگون گرفتنلغتنامه دهخدانشگون گرفتن . [ ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشکنجیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشگون و نشکنجیدن شود.