نسبیتلغتنامه دهخدانسبیت . [ ن ِبی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) نسبیّة. نِسْبی بودن . رجوع به فرهنگ فارسی معین و دایرةالمعارف فارسی شود.
نسبیتفرهنگ فارسی معین(نِ یَّ)(مص جع .)1 - نسبی بودن . 2 - نام فرضیه ا ی است که انشتین آن را معرفی کرد. در این فرضیه به جای فاصلة بین اشیاء فاصلة بین حوادث در نظر گرفته می شود و زمان و فضا با هم در آن دخیل هستند. این دستگاه متکی به روابط ریاضی است نه به اشیاء و از نظر ریاضی قابل تأیید است .
نسبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، مطلق نبودن، نسبیبودن، همبستگی قابلیت مقایسه، تشبیه، تشابه تطبیق، مقایسه نزدیکی علیت موقعیت نسبی، مرتبه، درجه موقعیت درصف، چندم بودن، توالی یکسانی، همطرازی
نسبتفرهنگ فارسی عمید۱. ربط دادن فعل یا صفتی به کسی.۲. خویشی؛ قرابت.۳. پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز.۴. همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات.
نسبتلغتنامه دهخدانسبت . [ ن ِ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح ، اول نسبت نسبی است و دوم سببی . (فرهنگ نظام ). خویشی . (نفایس الفنون ). قرابت . خویشاوندی . انتساب . مناسبت . (ناظم الاطباء). نسبة : آن خدیجه همتی کز نسبتش بانوان را قدر زهرا دیده
نسبتدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, connection, percentage, perspective, proportion, rate, ratio, relations, relationship
نسبتفرهنگ فارسی معین(نِ بَ) [ ع . نسبة ] (اِ.) 1 - خویشی ، قرابت . 2 - پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز.
نسبیت گالیلهGalilean relativityواژههای مصوب فرهنگستانمفهومی مبنی بر یکسان بودن شتاب حرکت هر ذره در تمام چارچوبهای مرجع لَخت
نظریۀ نسبیتrelativity theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که قوانین فیزیکی فرمولبندیشده توسط ناظرهای متفاوت را به هم مربوط میکند
نسبیت گالیلهGalilean relativityواژههای مصوب فرهنگستانمفهومی مبنی بر یکسان بودن شتاب حرکت هر ذره در تمام چارچوبهای مرجع لَخت
نظریۀ نسبیتrelativity theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که قوانین فیزیکی فرمولبندیشده توسط ناظرهای متفاوت را به هم مربوط میکند