نجوملغتنامه دهخدانجوم . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نجم . انجم . ستارگان : مجره چون ضیا که اندراوفتدبه روزن و نجوم اوهبای او. منوچهری .آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شودتا نجوم فضل را می مرکز مروا شود. ناصرخسرو.<
نجومفرهنگ فارسی عمید۱. دانش بررسی اجرام آسمانی، چگونگی قرارگیری و اثرگذاری آنها بر هم؛ اخترشناسی؛ ستارهشناسی.۲. [جمعِ نجم] [قدیمی] = نجم
نجومفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (مص ل .)1 - ظاهر شدن ، پدید آمدن . 2 - طلوع کردن ستاره . 3 - پدید آمدن فتنه . 4 - ظهور کردن بدمذهب . 5 - قسط قسط ادا کردن مالیات .
حساب نجوملغتنامه دهخداحساب نجوم . [ ح ِ ب ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بخشی از علم حساب نزد مسلمانان بوده و در آن از درجات و دقیقه ها و ثانیه ها و ثالثه ها با ضرب و بخش و جذر و تفریق و مراتب صعودی و نزولی بحث میشده است . و در آن کتابهای مستقل نگاشته اند. (کشف الظنون ).
احکام نجوملغتنامه دهخدااحکام نجوم . [ اَ م ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (علم ِ...) علم پیش گوئی حوادث آینده از اوضاع کواکب .
نجوم الاخذلغتنامه دهخدانجوم الاخذ. [ ن ُ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) منزل های ماه است ، یا شهاب که بدان مسترقین سمع را میزنند. منازل قمر. (از محیطالمحیط). رجوع به اخذ شود.
نجومیلغتنامه دهخدانجومی . [ ن ُ ] (اِخ ) (مولانا حاجی ...) امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است :باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم .و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفای
نجومیلغتنامه دهخدانجومی . [ ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب به نجوم است . منسوب به علم نجوم . (ناظم الاطباء). || منجم . نجوم دان : ز رومی و هندی و از پارسی نجومی و گر مردم هندسی . فردوسی .- ساعت نجومی ؛ ظاهراً ساعت من
نجوم الاخذلغتنامه دهخدانجوم الاخذ. [ ن ُ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) منزل های ماه است ، یا شهاب که بدان مسترقین سمع را میزنند. منازل قمر. (از محیطالمحیط). رجوع به اخذ شود.
نجومیلغتنامه دهخدانجومی . [ ن ُ ] (اِخ ) (مولانا حاجی ...) امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است :باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم .و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفای
نجومیلغتنامه دهخدانجومی . [ ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب به نجوم است . منسوب به علم نجوم . (ناظم الاطباء). || منجم . نجوم دان : ز رومی و هندی و از پارسی نجومی و گر مردم هندسی . فردوسی .- ساعت نجومی ؛ ظاهراً ساعت من
حساب نجوملغتنامه دهخداحساب نجوم . [ ح ِ ب ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بخشی از علم حساب نزد مسلمانان بوده و در آن از درجات و دقیقه ها و ثانیه ها و ثالثه ها با ضرب و بخش و جذر و تفریق و مراتب صعودی و نزولی بحث میشده است . و در آن کتابهای مستقل نگاشته اند. (کشف الظنون ).
احکام نجوملغتنامه دهخدااحکام نجوم . [ اَ م ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (علم ِ...) علم پیش گوئی حوادث آینده از اوضاع کواکب .
اصحاب نجوملغتنامه دهخدااصحاب نجوم . [ اَ ب ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منجمانند. (انجمن آرای ناصری ).
اصل حساب نجوملغتنامه دهخدااصل حساب نجوم . [ اَ ل ِ ح ِ ب ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زیج . رجوع به زیج شود.