نجدتلغتنامه دهخدانجدت . [ ن َ دَ ] (ع اِمص ) شجاعت . دلیری . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . نوع دوم از یازده نوع تحت جنس شجاعت ، و آن عبارت است از آنکه نفس واثق بود به ثبات خود تا در حال نزع ، خوف و فزع بر او متطرق نگردد و حرکات نامنظم ازاو صادر نشود. (نفایس الفنون ). رجوع به نجدة شود.<br
نجدتفرهنگ مترادف و متضاد۱. سختی، شدت، قوت ۲. دلاوری، دلیری، شجاعت، مردانگی ۳. پیکار، جنگ، رزم، کارزار ۴. بیم، ترس
نجداتلغتنامه دهخدانجدات . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) اصحاب نجدةبن عامر حنفی خارجی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیروان نجدةبن عامر الحنفی . (بیان الادیان ). نام فرقه ای است از خوارج که از پیروان نجدةبن عامر حنفی هستند. نجدةبن عامر با سپاه خود از یمامه به قصد بیعت و پیوستن با نافعبن ازرق مؤسس فرقه
مردانگیفرهنگ مترادف و متضادجرات، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی
شدتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تشدد، تندی، حدت، درشتی، سختی، سورت، صلابت، ضراء، عذاب، قوت، نجدت، نکراء ۲. بسیاری، فراوانی، کثرت ≠ لطف
تفنودلغتنامه دهخداتفنود. [ ت َ ] (اِ) نجدت باشد و آن استواری نفس است در مقام خوف به حیثیتی که جزع و فزع بر او غالب نشود. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
نجیدلغتنامه دهخدانجید. [ ن َ ] (ع اِ) شیربیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر را گویند به سبب شجاعت و جرأتش . (از اقرب الموارد). || (ص ) دلیر درگذرنده در امور معضل . (منتهی الارب ). شجاعی که در کارهائی داخل شود که دیگران عاجزند. (از اقرب الموارد). || وقاد. شجاع . نجد. صاحب نجدت . صاحب ا