ناپدیدارلغتنامه دهخداناپدیدار. [ پ َ ] (ص مرکب ) نامعلوم . غیرقابل تشخیص . نامعین . مبهم و غیر واضح : همان ره به گنجینه دشواربودطریق شدن ناپدیدار بود. نظامی .پایان فراق ناپدیدارو امید نمیرسد به پایان . سعدی .<
ناپدیدار شدنلغتنامه دهخداناپدیدار شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیب شدن . غایب شدن . گم شدن . نامرئی شدن : در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144).و ز آنجا چون پری شد ناپدیداررسیدندآن پریرویان پری وار. <p class="aut
ناپدیدار کردنلغتنامه دهخداناپدیدار کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . نیست کردن . افناء. از بین بردن . محو و نیست و نابودن کردن : کرازاد و پرورد دارد نیازکشد پس کند ناپدیدار باز.اسدی .
پندپذیرلغتنامه دهخداپندپذیر. [ پ َ پ َ ] (نف مرکب ) که قبول اندرز و نصیحت کند. متّعظ : نیک خواهان دهند پند ولیک نیکبختان بوند پندپذیر.عجب از عقل کسانی که مرا پند دهندبرو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر.سعدی .
پندپذیرفرهنگ فارسی عمیدپندپذیرنده؛ آنکه گوش به پند و اندرز بدهد: ◻︎ نیکخواهان دهند پند ولیک / نیکبختان بُوَند پندپذیر (کلیلهودمنه: ۱۱۲).
ناپدیدار شدنلغتنامه دهخداناپدیدار شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیب شدن . غایب شدن . گم شدن . نامرئی شدن : در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144).و ز آنجا چون پری شد ناپدیداررسیدندآن پریرویان پری وار. <p class="aut
ناپدیدار کردنلغتنامه دهخداناپدیدار کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . نیست کردن . افناء. از بین بردن . محو و نیست و نابودن کردن : کرازاد و پرورد دارد نیازکشد پس کند ناپدیدار باز.اسدی .
نامشهودلغتنامه دهخدانامشهود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامرئی . لایری . ناپیدا. نامحسوس . ناپدید. ناپدیدار. نادیدنی . مقابل مشهود. رجوع به مشهود شود.
خط بر آبلغتنامه دهخداخط بر آب . [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) ناپدیدار. تباه . (از حاشیه ٔ دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر تو اقلام شیران خرگُواز.منوچهری .
درپهلغتنامه دهخدادرپه . [ دَ پ ِه ْ ] (اِ) رحمت و بخشش و عفو. (برهان ).مغفرت و آمرزش . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف درسه است . (حاشیه ٔ برهان ). || (ص ) ناپیدا. ناپدید.(برهان ). غایب . ناپدیدار. غیرمرئی . (ناظم الاطباء).
رویلغتنامه دهخداروی . [ رَ وی ی / رَ ] (ع اِ) حرف قافیه ٔ شعر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام اصلی قافیه که مدار قافیه بر آن است وآن در اصل به تشدید یاء است اما در فارسی به تخفیف خوانند. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). آخرین حرف اصلی قافیه را که در آخر
ناپدیدار شدنلغتنامه دهخداناپدیدار شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیب شدن . غایب شدن . گم شدن . نامرئی شدن : در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144).و ز آنجا چون پری شد ناپدیداررسیدندآن پریرویان پری وار. <p class="aut
ناپدیدار کردنلغتنامه دهخداناپدیدار کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . نیست کردن . افناء. از بین بردن . محو و نیست و نابودن کردن : کرازاد و پرورد دارد نیازکشد پس کند ناپدیدار باز.اسدی .