نازللغتنامه دهخدانازل . [ زِ ] (ع ص ) فرودآینده . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از بالا بپائین آینده . (ناظم الاطباء). پائین رو. (لغات فرهنگستان ). هابط. ج ، نُزول . نُزّال . نُزَّل . (معجم متن اللغة). || فرودآمده . (فرهنگ نظام ). پائین . پست : مرد دانا صاحب
ناجللغتنامه دهخداناجل . [ ج ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نجل . (اقرب الموارد). || گرامی نسل از اسب و جز آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). الکریم النسل من الانسان والحیوان . (المنجد). فرس ناجل ؛ اسب گرامی نسل . (ناظم الاطباء). کریم النجل . (اقرب الموارد). ج ، ناجلات ، نواجل . || پدر مرد. (منتهی الارب )
نازیللغتنامه دهخدانازیل . (اِخ ) ده مرکزی دهستان نازیل بخش خاش شهرستان زاهدان است . در 72هزارگزی شمال غربی خاش بر کنار جاده ٔ شوسه ٔ زاهدان به خاش در ناحیه ای کوهستانی واقع است ، هوایش گرم معتدل و مالاریاخیز است ، 150 تن سکنه
نازیللغتنامه دهخدانازیل . (اِخ ) یکی از دهستانهای کوچک بخش خاش شهرستان زاهدان است . در شمال غربی خاش واقع و محدود است از طرف شمال به دهستان حومه ٔ زاهدان و از مشرق به دهستان کوشه و از جنوب به دهستان اسگل آباد و از باختر به دهستان نصرت آباد. منطقه ای است جلگه دارای تپه های خاکی . هوایش معتدل گر
نازل کردنلغتنامه دهخدانازل کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به پائین آوردن . (ناظم الاطباء). فروفرستادن . || وحی فرستادن خدا بر پیغمبر خود. (ناظم الاطباء).
نازلولغتنامه دهخدانازلو. (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . در 18هزارگزی شمال غربی ارومیه . در مسیر جاده ٔ ارابه رو ارومیه به سرو، در دره ٔ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 641 تن سکنه دارد. آبش از ناز
نازلولغتنامه دهخدانازلو. (اِخ ) یکی از دهستان های شش گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و در قسمت شمالی شرقی بر ساحل دریاچه ٔ ارومیه در جلگه ای واقع است . دهستان نازلو محدود است : از شمال به دهستان انزل و دریاچه ٔ ارومیه ، از جنوب به برکشلو، از مشرق به دریاچه ٔ ارومیه و از مغرب به برادوست و روضه
نازلوببهلغتنامه دهخدانازلوببه . [ ب َب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) از: ناز، فارسی + لو، ترکی (به معنی دارنده و علامت ملکیت ) + ببه [ به به ] فارسی (به معنی طفل خرد، خردسال )، نازپرورد. (یادداشت مؤلف ).- نازلوببه بار آمدن ؛ نازپرورده بار آمدن
نازلةلغتنامه دهخدانازلة. [ زِ ل َ] (ع اِ) سختی زمانه . بلای سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصیبت شدیدی که بر مردم فرود آید. (اقرب الموارد). سختی و حوادث زمانه . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغة). الشدیدة من شدائد الدهر. (معجم متن اللغة). سختی زمانه . بلائی که بمردم رسد. (شمس اللغات ). واقعه . (مه
نازلیلغتنامه دهخدانازلی . (اِخ ) یکی از شهرهای ترکیه ، در استان ایدین واقع است و 21680 تن جمعیت دارد.
نازل کردنلغتنامه دهخدانازل کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به پائین آوردن . (ناظم الاطباء). فروفرستادن . || وحی فرستادن خدا بر پیغمبر خود. (ناظم الاطباء).
نازل شدنلغتنامه دهخدانازل شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن . از بالا به پائین آمدن . (ناظم الاطباء). || از جانب خدا وحی برپیغمبر فرستاده شدن . (ناظم الاطباء) : کی به وی کتاب و شریعت نازل شده است . (سندبادنامه ص 7).انداختی به چه
نازل منزللغتنامه دهخدانازل منزل . [ زِ م َ زِ ] (اِ مرکب ) جانشین : جاری مجرای بازی و مزاح می شود و نازل منزل هزل و سفاح می گردد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 109). رجوع به نازل منزله شود.
نازل منزلهلغتنامه دهخدانازل منزله . [ زِ م َ زِ ل َه ْ ] (اِ مرکب ) به جای چیزی ، که لفظ دیگرش قائم مقام است . (فرهنگ نظام ). قائم مقام . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
نازلولغتنامه دهخدانازلو. (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . در 18هزارگزی شمال غربی ارومیه . در مسیر جاده ٔ ارابه رو ارومیه به سرو، در دره ٔ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 641 تن سکنه دارد. آبش از ناز
متنازللغتنامه دهخدامتنازل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با همدیگر پیکار وکشش کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نزول کننده با همدیگر در میان میدان و پیکار کننده ٔ با همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازل شود.
ابوالمنازللغتنامه دهخداابوالمنازل . [ اَ بُل ْ م َ / م ُ زِ ] (اِخ ) ابومنازل . خالدبن مهران الحذّاء المصری . محدث است .
منازللغتنامه دهخدامنازل . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ منزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود. منزلها. خانه ها.مسکنها. مکانها. (از ناظم الاطباء). سرایها : مقاله ٔ دوم در تدبیر منازل و آن مشتمل بر پنج فصل است ، فصل اول در سبب احتیاج به
فرق المنازللغتنامه دهخدافرق المنازل . [ ف َ قُل ْ م َ زِ ] (اِخ ) دهی است نزدیک طائف . (منتهی الارب ). رجوع به طائف شود.