ناجنسلغتنامه دهخداناجنس .[ ج ِ ] (ص مرکب ) بدسرشت . بدنژاد. بی تربیت . بی ادب . (ناظم الاطباء). شخص بدذات . بدکردار. (فرهنگ نظام ). غیر مهذب . بی ادب . (آنندراج ). پست . سفله . ناباب . نااهل .ناجور. نامناسب . ناهم جنس . مقابل همجنس : از صحبت ناجنس و خسان دست نداری <
ناجنسفرهنگ فارسی عمیدبدنژاد؛ بدسرشت؛ بدذات؛ بدکردار: ◻︎ نخست موعظهٴ پیر میفروش این است / که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ: ۴۹۴).
نازنازلغتنامه دهخدانازناز. (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، در 10هزارگزی مغرب جاده ٔ شوسه ٔ ارومیه به مهاباد در دره ٔ سردسیر و سالم هوائی واقع است و 102 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون و
ناجنسیلغتنامه دهخداناجنسی . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناجنس . بدجنسی . || بدی جنس . نااصلی . نامرغوبی . اصل و مرغوب نبودن جنس : از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینی طبعوز چه باشد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسی لاس . انوری .|| از جنس دیگر [ بودن
ناجنسیلغتنامه دهخداناجنسی . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناجنس . بدجنسی . || بدی جنس . نااصلی . نامرغوبی . اصل و مرغوب نبودن جنس : از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینی طبعوز چه باشد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسی لاس . انوری .|| از جنس دیگر [ بودن
هم کتلغتنامه دهخداهم کت . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) همنشین . هم صحبت . مصاحب : امان از هم کت ناجنس . (یادداشتهای مؤلف ).
بدکردارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدجنس، بدذات، زشتکار، شرور، شریر، ناجنس ≠ نیککردار، صالح ۲. بدعمل، بدفعال، بدفعل، بدکار
قلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، ساختگی، تقلبی، بدلی، مصنوعی، بدل، برساخته، غیرواقعی، عاریه، تقلیدی حرامزاده، ناجنس
ناجنسیلغتنامه دهخداناجنسی . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناجنس . بدجنسی . || بدی جنس . نااصلی . نامرغوبی . اصل و مرغوب نبودن جنس : از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینی طبعوز چه باشد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسی لاس . انوری .|| از جنس دیگر [ بودن