موریلغتنامه دهخداموری . (اِخ ) نام ولایتی است در ترکستان . (ازغیاث ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از برهان ).
موریلغتنامه دهخداموری . (ص نسبی ) منسوب به مور. || حرکت موری ، کوشش موری ، حرکت و کوشش چون مور، ضعیف و آهسته . (از یادداشت مؤلف ). || (اِ) راهگذر آب باشد. (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). آبراهه . رهابه . رهاب . راهگذر آب باشد در زیر زمین . (برهان ). رهگذر آب صحن ، و این در فارسی و هندی مشترک
موریلغتنامه دهخداموری . (ع ص ) نعت فاعلی از ایراء. رجوع به ایراء (ماده ٔ وری ) شود. آنکه آتش برمی آورد از آتشزنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موریة. || پیه ناک و استخوان پرمغز گرداننده فربهی شتر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ، ماده ٔ وری ). || آن که منضم گرداند دو ستور را و در یک
موریلغتنامه دهخداموری . [ م َ ] (اِخ ) جزء طایفه ٔ دورکی از طایفه ٔ هفت لنگ از ایل بختیاری ایران است و دارای شعب ذیل می باشد: بابایی ، علی جانوند، بوری بودی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
مهار بالتیکیBaltic moorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مهار شناور که در آن یک طناب یا بافه به سر لنگر بسته میشود و پس از انداختن لنگر و حرکت جانبی بهسمت اسکله، شناور از سمت اسکله با طناب مهار میشود
مهار مدیترانهایMediterranean moorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دولنگراندازی باز که در آن پاشنۀ شناور نیز با طناب به اسکله مهار میشود
مهار 3mooring 1, moor 2واژههای مصوب فرهنگستانبستن شناور، اعم از کوچک و بزرگ، به محلی مشخص همچون موت یا لنگر یا شناوه/ بویۀ مهار بهوسیلۀ طناب یا زنجیر
مهار سینهوپاشنهmoor head and stern, fore-and-aft mooring, bow and aft mooringواژههای مصوب فرهنگستانمهار شناور، همزمان، بهوسیلۀ لنگرهای سینه و پاشنه
موریچاللغتنامه دهخداموریچال . (اِ مرکب ) به معنی مورچال است . (از انجمن آرا). رجوع به مورچال و مورچل شود.
موریکیوسلغتنامه دهخداموریکیوس . (اِخ ) موریس فلاویوس تیبریوس موریکوس ، امپراتور روم شرقی . رجوع به موریس شود.
موریچلغتنامه دهخداموریچ . [ م ُ ] (اِخ ) سیگموند موریچ ، داستان نویس و نمایشنامه نویس مجارستانی و از بهترین نویسندگان مجارستان در قرن بیستم بود. زندگیش در سختی گذشت . نخست به روزنامه نگاری پرداخت و بعد با نوشتن داستان کوتاهی شهرت یافت . او راست : مشعل وفادار به مرگ . داستان زندگی من .
موریتانیلغتنامه دهخداموریتانی . [ م ُ ] (اِخ ) جمهوری اسلامی واقع در ساحل غربی افریقا به مساحت 1080000 کیلومتر مربع، از شمال به ریودواورو (قسمتی از صحرای افریقا) از جنوب به سنگال و از مشرق به صحرا و مالی محدود است . موریتانی 727000</spa
موریچاللغتنامه دهخداموریچال . (اِ مرکب ) به معنی مورچال است . (از انجمن آرا). رجوع به مورچال و مورچل شود.
موریکیوسلغتنامه دهخداموریکیوس . (اِخ ) موریس فلاویوس تیبریوس موریکوس ، امپراتور روم شرقی . رجوع به موریس شود.
موریچلغتنامه دهخداموریچ . [ م ُ ] (اِخ ) سیگموند موریچ ، داستان نویس و نمایشنامه نویس مجارستانی و از بهترین نویسندگان مجارستان در قرن بیستم بود. زندگیش در سختی گذشت . نخست به روزنامه نگاری پرداخت و بعد با نوشتن داستان کوتاهی شهرت یافت . او راست : مشعل وفادار به مرگ . داستان زندگی من .
موریتانیلغتنامه دهخداموریتانی . [ م ُ ] (اِخ ) جمهوری اسلامی واقع در ساحل غربی افریقا به مساحت 1080000 کیلومتر مربع، از شمال به ریودواورو (قسمتی از صحرای افریقا) از جنوب به سنگال و از مشرق به صحرا و مالی محدود است . موریتانی 727000</spa
درب موریلغتنامه دهخدادرب موری . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 69هزارگزی شمال باختری راور و 21هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="
پیرمحمد تیموریلغتنامه دهخداپیرمحمد تیموری . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به پیرمحمدبن جهانگیربن امیرتیمور شود.
حسین آباد معموریلغتنامه دهخداحسین آباد معموری . [ ح ُ س ِ دِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 70 تن سکنه میباشد. فارسی زب
حموریلغتنامه دهخداحموری . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زاویه ٔ بخش شوش شهرستان دزفول . دارای 300 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ دز مشروب میشود. محصولاتش غلات ، برنج و کنجد است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ
چشم موریلغتنامه دهخداچشم موری . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم مور و سر موری . اشیاء خرد و ریزه . چیز قیمه قیمه شده . (آنندراج ). رجوع به چشم مور شود.