موذی گریلغتنامه دهخداموذی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) آزاردهندگی ورنج رسانندگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به موذی شود.
وضعیت مسیر میدیMIDI channel mode, MIDI modeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چهار نوع تنظیم برای پاسخگویی به پیامهای میدی دریافتی
پیمودگیلغتنامه دهخداپیمودگی . [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیموده . رجوع به پیموده شود.
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُ ءَدْ دا ] (ع ص ) اداشده و پرداخت شده و رسانیده شده . (ناظم الاطباء). ادا کرده شده و رسانیده شده . (غیاث ). || گزارده شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) مضمون . موضوع . (از غیاث ).
مؤذیلغتنامه دهخدامؤذی . [ م ُءْ ذا ] (ع ص ) ستم کشیده و رنجانیده شده . آزرده شده . (ناظم الاطباء). مؤذ. رجوع به مؤذی شود.
پدرفرهنگ فارسی معین(پَ یا پِ دَ) (اِ.) 1 - جاندار نر (به ویژه انسان ) که دارای فرزند است . 2 - مجازاً بنیانگذار، پدید آورندة چیزی تازه ، مثل پدر شعر نو. 3 - عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده . 4 - بابا، باب ، واله . ؛ ~صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً برای طعنه زدن به کار برند. ؛ ~ سوختگی موذی گری
شرّفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایدنیا و محیط، بدی، مفسده، قبح، تباه، پلیدی، زشتی، کثافت، فساد، خرابی، ضرر، گزند، عیب ظلم، ستم ◄ زور، اجحاف، بیعدالتی زهر، بلا، بلایایطبیعی، مایۀ هلاک، مصیبت، نکبت، ادبار، فلاکت، درماندگی، رنج، نگرانی مزاحمت، دردسر، ناراحتی، بدبختی پایان بد، تراژدی، ویرانی، خسران، عدم رضایت
موذیلغتنامه دهخداموذی . (از ع ، ص ) مؤذی . زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده . (آنندراج ). اذیت کننده .رنج رسان . آزارنده . رنجاننده . موذیه . اذیت کیش . آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف ) : آب و آتش و دد
موذیفرهنگ فارسی معین[ ع . ] (اِفا.) 1 - اذیت کننده ، آزار رساننده . 2 - در فارسی ، بداندیش ، حیله گر.
نظام الدین موذیلغتنامه دهخدانظام الدین موذی . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن حیدر خوارزمی ، مکنی به ابواسحاق ، از شاعران و دانشمندان قرن هفتم و با یاقوت حموی معاصر است ، او راست : دیوان شعر فارسی ، گفتارنامه ، الوسائل الی الرسائل ، اساسنامه در مواعظ به فارسی ، نمودارنامه در شرح ابیات کلیله
موذیلغتنامه دهخداموذی . (از ع ، ص ) مؤذی . زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده . (آنندراج ). اذیت کننده .رنج رسان . آزارنده . رنجاننده . موذیه . اذیت کیش . آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف ) : آب و آتش و دد