مهموزلغتنامه دهخدامهموز. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از همزه . || همزه دار. باهمزه . صاحب همزه . نزد صرفیان لفظی است که یکی از حروف اصلی آن همزة باشد. (کشاف ). که در یکی از حروف اصلیش همزه باشداعم از اینکه به حال خود مانده باشد و یا محذوف باشد. (از تعریفات ). کلمه های مهموز سه گونه اند: مهموزالف
محموزلغتنامه دهخدامحموز. [ م َ ] (ع ص ) مرد سخت سرهای انگشتان . رجل محموزالبنان . (منتهی الارب ). مرد سخت پنجه و توانا. || تیز و تند. || شراب تیز و ترش . (ناظم الاطباء). شرابی که زبان را گزد. (آنندراج ).
مهموسلغتنامه دهخدامهموس . [ م َ ] (ع ص ) آهسته . خفی (آواز). مخفی و پنهان و نهان . (ناظم الاطباء). حرفی که به سستی و آهستگی تلفظ گردد. کلام مهموس ؛ سخن غیر ظاهر و آهسته . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مهموسة شود.
حرف مهموسلغتنامه دهخداحرف مهموس . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی که هنگام حرکت جریان تنفس حبس نگردد: س ، ش ، ح ، خ ، ت ، ث ، ص ، ف ، ک ، هَ . زیرا که در حروف مهموسه تکیه (اعتماد)بر جای حرف ، رقیق است ، و این ضعیف بودن اتکاء صدا را پائین آورد و اخفاء حاصل گردد و هَمْس اخفاء است . (از
مهمازلغتنامه دهخدامهماز. [ م ِ ] (ع اِ) کُلاّب . کُلّوب . (منتهی الارب ). خار آهنی که بر پاشنه ٔ موزه ٔ سواران باشد (و این اسم آلت است از «همز» که به معنی فشردن و زدن است ). (غیاث ) (آنندراج ). میخی که بر پاشنه ٔ موزه محکم کنند برای دواندن اسب که مهمیز نیز گویند. (از برهان ). مهمیز. (جهانگیری
مهمازدیکشنری عربی به فارسیسيخک , سيخ , خار , مهميز , انگيزه , تحريک کردن , ازردن , سک , سک زدن , مهميز زدن
مجایاةلغتنامه دهخدامجایاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ج ی ی ») موافق و مقابل شدن چیزی را، لغتی است در مهموز. (از منتهی الارب ). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود. || رویاروی و مواجهه و مقابل . (ناظم الاطباء).
منبورةلغتنامه دهخدامنبورة. [ مَم ْ رَ ] (ع ص ) قصائد منبورة؛ قصیده های مهموزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شعر وقصیده ٔ مهموز. (ناظم الاطباء). رجوع به منبرة شود.
منبرةلغتنامه دهخدامنبرة. [ م ُ ن َب ْ ب َ رَ ] (ع ص ) قصیدة منبرة؛ قصیده ٔ مهموزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شعر وقصیده ٔ مهموز. (ناظم الاطباء). قصیده ٔ مهموزه ، یعنی قصیده ای که قافیت آن همزه است . (از اقرب الموارد).
ایثاءلغتنامه دهخداایثاء. (ع مص ) خداوند مرکب شکسته شدن از ستور و کشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدین معنی ناقص یایی است . (ناظم الاطباء). || کفته یا دردناک گردانیدن دست را و معیوب ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به این معنی مهموز اللام است