منهیلغتنامه دهخدامنهی . [ م َ هی ی ] (ع ص ) نهی کرده شده و منعکرده شده . (غیاث ). نهی کرده شده و بازداشته شده . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء).- منهی عنه ؛ چیزی که از آن نهی کرده اندو هر چیز نهی کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : در
منهیلغتنامه دهخدامنهی . [ م ُ ] (اِخ ) میر... از اهل زواره تابع اردستان و شاگرد حاتم کاشی است . شاعری است بسیار بلندپرواز و بی حیا و گویا از استادش فقط این اوصاف بد را توانسته است بیاموزد و شعرش چنین است :آتش فروز دل نگه سحرساز تست جان رخنه رخنه از مژه های دراز تست منهی به هرزه چن
منهیلغتنامه دهخدامنهی . [ م ُ ] (ع ص ) خبردهنده . (غیاث ) (آنندراج ). کارآگاه . (صحاح الفرس ). مشرف . خبررسان . مبلغ. (یادداشت مرحوم دهخدا). منهیان جمع منهی . خبردهندگان . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه خبر میدهد. اعلام کننده و خبردهنده و آگاه کننده . ج ، منهیان . (ناظم الاطباء) :<
منهیلغتنامه دهخدامنهی . [ م ُ ن َهَْ هی ] (ع ص ) آنکه نهی میکند و بازمیدارد. || آنکه خبر میدهد و آگاه میسازد. (ناظم الاطباء).
مئنهلغتنامه دهخدامئنه . [ م َ ءِن ْ ن َ ] (ع اِ) نشانی . (منتهی الارب ). علامت و نشان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
یمنةلغتنامه دهخدایمنة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) سوی راست . خلاف یسرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند: اخذ یمنة؛ أی ناحیة الیمین . و قعد یمنة؛ به سوی راست نشست . (ناظم الاطباء). سوی راست . (دهار).
یمنةلغتنامه دهخدایمنة. [ ی ُ ن َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای یمن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، یُمَن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خجستگی . (دهار).
یمنهلغتنامه دهخدایمنه . [ ی ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خجسته که نام گُلی است . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
منهیاتلغتنامه دهخدامنهیات . [ م َ هی یا ] (ع ص ، اِ) افعال بد که کردن آنها در شرع منع شده . (آنندراج ) (غیاث ). چیزهای نهی کرده شده و خلاف شرع و ناروا. (ناظم الاطباء).
منهیهلغتنامه دهخدامنهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منهیةلغتنامه دهخدامنهیة. [ م َ هی ی َ ] (ع ص ) مؤنث منهی . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
منهیاتلغتنامه دهخدامنهیات . [ م َ هی یا ] (ع ص ، اِ) افعال بد که کردن آنها در شرع منع شده . (آنندراج ) (غیاث ). چیزهای نهی کرده شده و خلاف شرع و ناروا. (ناظم الاطباء).
منهیهلغتنامه دهخدامنهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منهیةلغتنامه دهخدامنهیة. [ م َ هی ی َ ] (ع ص ) مؤنث منهی . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.