منحورلغتنامه دهخدامنحور. [ م َ ] (ع ص ) گلوبریده . (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 43). نحرکرده .بریده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).- نحر منحور ؛ سینه ٔ شکافته . گلوی بریده : و النحرالمنحور..
منحورلغتنامه دهخدامنحور. [ م ُ ] (ع اِ) پیش سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالای سینه . ج ، مناحیر. (از اقرب الموارد).
منحورفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفعولات به فع تبدیل شده است.۲. [قدیمی] پیش سینه؛ قسمت بالای سینه.
منحارلغتنامه دهخدامنحار. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار کشنده ٔ شتران و منه قولهم انه لمنحار بوائکها؛ یعنی او کشنده است شتران فربه را و این در صفت جواد و جوانمرد گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منوهرلغتنامه دهخدامنوهر. [ م ُ هََ ] (اِخ ) نام نقاشی از هند. (آنندراج ) : به صنعت گرچه او می بود قادریقین نام منوهر بود ماهر.محسن تأثیر (از آنندراج ).
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن فریبرز، از امرای شروانشاهیان است که در اوائل قرن ششم هجری قمری بعد از فریبرز به سلطنت رسید. رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص 43 و دائرة المعارف فارسی ج <span class="hl" dir=
نحیرلغتنامه دهخدانحیر. [ ن َ ] (ع اِ) شب بازپسین از ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رجوع به نحیرة شود. || (ص ) جمل نحیر؛ شترکشته . (منتهی الارب ). منحور. (اقرب الموارد). شتر کشته شده . (ناظم الاطباء). ج ، نَحْری ̍، نُحراء، نحائر.
نحرلغتنامه دهخدانحر. [ ن َ ] (ع اِ) پیش سینه ، و جای گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالای سینه ، و گفته اند محل گردن بند. (از اقرب الموارد). برِ سینه . (فرهنگ خطی ). حصه ٔ بالای سینه ٔ جاندار. (فرهنگ نظام ).سینه . (زمخشری ) (دستوراللغة). مذکر آید. (منتهی الارب ). جای قلا
منسرحلغتنامه دهخدامنسرح . [ م ُ س َرِ ] (ع ص ) مرد با هم پاگشاده ٔ ستان خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ستان خفته پاها را از هم گشاده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عریان و گویند: فلان منسرح من اثواب الکرم . (از اقرب الموارد). || اسب شتاب رو.