منتشر

montašer

معنی

۱. گسترده‌شونده.
۲. گسترده؛ فاش؛ پراکنده.

مترادف

۱. پراکنده، متفرق
۲. انتشار، پخش، چاپ

جست‌وجوی دقیق

منتشر

فرهنگ فارسی عمید

۱. گسترده‌شونده.۲. گسترده؛ فاش؛ پراکنده.

منتشر

منتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ). پراکنده گشته و گسترده شده . پراکنده و پاشیده و افشان . (از ناظم الاطباء). پراکنده . پریشان . متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خشعاً أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر. (قرآن <s

منتشر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

broadcast

منتشر

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فاش ، شایع . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - انتشار یافته .

منتشر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پراکنده، متفرق ۲. انتشار، پخش، چاپ

جست‌وجوی هم‌آوا

منتصر

لغت‌نامه دهخدا

منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) الکومی . رجوع به یوسف بن محمد المستنصر (یا المنتصر) شود.

منتصر

لغت‌نامه دهخدا

منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) بیست و دومین از امرای بنی مرین در مراکش (786 - 788 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

منتصر

لغت‌نامه دهخدا

منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) رجوع به اسماعیل بن نوح شود.

منتصر

لغت‌نامه دهخدا

منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) رجوع به منتصر عباسی شود.

منتصر

لغت‌نامه دهخدا

منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) دادستاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیروز و غالب و چیره بر دشمن . || آزادشده و آنکه خویشتن را آزاد می کند. (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

منتشره

لغت‌نامه دهخدا

منتشره . [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث منتشر. رجوع به منتشر شود. || (اصطلاح منطق ) قضیه ای است که مرکب از منتشره ٔ مطلقه و لادوام ذاتی باشد. که آن لادوام اشارت به قضیه ٔ مطلقه ٔ عامه باشد، مثال : «کل انسان متنفس وقتاً ما»؛ ای لا شی ٔ من الانسان بمتنفس بالفعل . (از فرهنگ عل