ملدوغلغتنامه دهخداملدوغ . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مارگزیده و کژدم گزیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع . سلیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اصبع ملدوغ بر در دفع شردر تعدی و هلا
ملدغلغتنامه دهخداملدغ . [ م ِ دَ ] (ع ص ) طعنه زننده مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه با سخن خود دیگران را نیش زند. (از اقرب الموارد).
ملودیکلغتنامه دهخداملودیک . [ م ِ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ) که دارای پایه ٔ ملودی باشد. که جنبه ٔ ملودی را داراست . مقابل ریتمیک که وزنی وآهنگی و ضربی است . (از لاروس ). رجوع به ملودی شود.
نیش خوردهلغتنامه دهخدانیش خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملدوغ . (از منتهی الارب ). گزیده شده .
ملسوعلغتنامه دهخداملسوع . [ م َ ] (ع ص ) گزیده ٔ مار و عقرب . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گزیده شده . ملدوغ . لدیغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لدیغلغتنامه دهخدالدیغ. [ ل َ ] (ع ص ) مارگزیده . ج ، لدغی . (منتهی الارب ). ملدوغ . سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده . مار گزنده . (دهار) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغمیکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.مولوی .
انصبابلغتنامه دهخداانصباب . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) ریخته شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). ریخته شدن آب . (مصادر زوزنی ). ریخته شدن آب و هرچه رقیق باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریختن (لازم ). (یادداشت مؤلف ). || فرودآمدن . (یادداشت مؤلف ). فرودآمدن مار بر ملدوغ (گزیده ).
مارگزیدهلغتنامه دهخدامارگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مارزده . آنکه مار او را زده باشد. سلیم . مسلوم . ملدوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب ) (دهار). ملدوغ . (منتهی الارب ) : سل