ملایمت

molāyemat

معنی

با نرمی ‌رفتار کردن؛ سازگاری و خوش‌رویی.

مترادف

ارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلحجویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت ≠ تندی، خشونت

جست‌وجوی دقیق

ملایمت

لغت‌نامه دهخدا

ملایمت . [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) سازواری . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری . (ناظم الاطباء). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی . (غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی .- باملایمت ؛

ملایمت

فرهنگ فارسی عمید

با نرمی ‌رفتار کردن؛ سازگاری و خوش‌رویی.

ملایمت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

blandness, clemency, equability, gentleness, lambency, lenience, leniency, lightness, meekness, mildness, placidity, quiet, quietness, smoothness, softheartedness, softness, tameness

ملایمت

فرهنگ فارسی معین

(مُ یِ مَ) [ ع . ملائمة ] (اِمص .) 1 - به نرمی رفتار کردن . 2 - خوشخویی .

ملایمت

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

ملامت

لغت‌نامه دهخدا

ملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام . توبیخ . تعنیف . تقریع.

ملامت

فرهنگ فارسی عمید

۱. سرزنش کردن.۲. نکوهش؛ سرزنش.

ملامت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

blame, remonstrance, reproach, reproof, reproval

ملامت

فرهنگ فارسی معین

(مَ مَ) [ ع . ملامة ] (مص م .) سرزنش کردن ، نکوهش .

ملامت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، طعنه، عتاب، قدح، لوم، نکوهش ۲. سرزنش کردن ≠ ستایش، تمجید

جست‌وجوی مشابه

ملایمت اثر

لغت‌نامه دهخدا

ملایمت اثر. [ م ُ ی َ / ی ِ م َ اَ ث َ ] (ص مرکب ) آنکه اثری ملایم دارد. نرم رفتار. خوش رفتار : ز سازگاری اهل ملایمت اثرش به عذرخواهی رگ رفته نشتر فصاد.طالب (از آنندراج ).