مغتذیلغتنامه دهخدامغتذی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) غذایابنده . (غیاث )(آنندراج ). پرورش یافته . (ناظم الاطباء) : زنده از تود شاد از تو عایلی مغتذی بیواسطه بی حاملی .مولوی (مثنوی چ خاور ص 158).
مغتذالغتنامه دهخدامغتذا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) در بیت زیر به معنی غذا، و به مجاز مایه ٔ تفریح ، سبب خوشحالی ، سرگرمی ، موجب انبساط آمده است : لابه کردش ترک کز بهر خدالاغ می گو کان مرا شد مغتذا.مولوی (مثنوی چ خاور ص 3
عائللغتنامه دهخداعائل .[ ءِ ] (ع ص ) از عیل . درویش . نیازمند. ج ، عالَة و عُیَّل و عَیلی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : زنده از تو شاد از تو عائلی مغتذی بی واسطه بی حائلی . مولوی .|| (از عول ) غالب از هر چیزی . || ترازوی مایل . (م
لحوملغتنامه دهخدالحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟