معانیلغتنامه دهخدامعانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ معنی . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معنی ها. مفهومها. منظورها. مدلولها. مضمونها : همه یاوه همه خام و همه سست معانی با حکایت تا پساوند. لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).حدیث او معان
معانیفرهنگ فارسی عمید۱. = معنی۲. (ادبی) علمی که دربارۀ تاثیرات کلام و زیباییهای آن بحث میکند و شامل مباحثی است از قبیل اسناد، قصر، انشا، وصلوفصل، ایجازواطناب، و مساوات.
محانیلغتنامه دهخدامحانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَحنیَة. (منتهی الارب ذیل ح ن و). || ج ِ مَحنُوَة. || ج ِ مَحناة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محنیه و محنوة و محناة شود.
معانی سرالغتنامه دهخدامعانی سرا. [ م َ س َ ] (نف مرکب ) آنکه معانی سراید. معانی گو. آنکه اشعار و سخنان پرمعنی سراید : ز خاقانی این منطق الطیر بشنوکه چون او معانی سرایی نیابی .خاقانی .
تداعی معانیلغتنامه دهخداتداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها در صحنه ٔ وجدان نمایان گردد
صاحب معانیلغتنامه دهخداصاحب معانی . [ ح ِ م َ] (ص مرکب ) دانای امور. عارف به حقیقت : چه نیکو فال زد صاحب معانی که خود را فال نیکو زن چو دانی .نظامی .
ردّ میعانیcondensation trailواژههای مصوب فرهنگستانباریکهای ابرمانند، غالباً به دنبال هواپیمای درحالپرواز، در هوای صاف و سرد و مرطوب متـ . ردّ بخار vapour trail
معانیقلغتنامه دهخدامعانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
معانی سرالغتنامه دهخدامعانی سرا. [ م َ س َ ] (نف مرکب ) آنکه معانی سراید. معانی گو. آنکه اشعار و سخنان پرمعنی سراید : ز خاقانی این منطق الطیر بشنوکه چون او معانی سرایی نیابی .خاقانی .
تداعی معانیلغتنامه دهخداتداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها در صحنه ٔ وجدان نمایان گردد
صاحب معانیلغتنامه دهخداصاحب معانی . [ ح ِ م َ] (ص مرکب ) دانای امور. عارف به حقیقت : چه نیکو فال زد صاحب معانی که خود را فال نیکو زن چو دانی .نظامی .
rhetoricدیکشنری انگلیسی به فارسیلفاظی، فصاحت و بلاغت، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، علم بدیع، خطابت، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان
معانی سرالغتنامه دهخدامعانی سرا. [ م َ س َ ] (نف مرکب ) آنکه معانی سراید. معانی گو. آنکه اشعار و سخنان پرمعنی سراید : ز خاقانی این منطق الطیر بشنوکه چون او معانی سرایی نیابی .خاقانی .
معانیقلغتنامه دهخدامعانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
خالق المعانیلغتنامه دهخداخالق المعانی . [ ل ِ قُل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) خلق کننده ٔ معانی . بوجودآورنده ٔ معانی نو. خلاق المعانی : هم نام تو خالق الکلام است هم نعت توخالق المعانی .خاقانی .
حسین سمعانیلغتنامه دهخداحسین سمعانی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن محمد حنفی . او راست : «خزانة المفتین »که در 740 هَ . ق . پایان یافته است . (هدیة العارفین ج 1 ص 314). و ظاهراً تصحیف سمنگانی (سمن
خلاق المعانیلغتنامه دهخداخلاق المعانی . [ خ َل ْ لا قُل ْ م َ] (اِخ ) لقب کمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر. رجوع به کمال الدین اسماعیل اصفهانی در این لغت نامه شود.
سمعانیلغتنامه دهخداسمعانی . [ س َ ] (اِخ ) (426 - 489 هَ . ق .) منصوربن محمدبن عبدالجباربن احمد مروزی سمعانی تمیمی ، مکنی به ابوالمظفر. مفسر و از علماء حدیث و از اهل مرواست . از جمله ٔ کتب او: تفسیر سمعانی است در سه جلد و انتقا
سمعانیلغتنامه دهخداسمعانی . [ س َ ] (اِخ ) ابوسعید عبدالکریم بن محمدبن منصور تمیمی مرازی . شافعی فقیه و مورخ و حافظ حدیث . وی در 562 هَ . ق . بدنیا آمد و در سال 616 هَ . ق . درگذشت . وی به شهرهای دور سفر و با علماء و محدثان ملا