معاصیلغتنامه دهخدامعاصی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ معصیة. گناهها. (ناظم الاطباء). ج ِ معصیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زیرا که نادان جزبه عذاب عاجل از معاصی بازنیاید. (کلیله و دمنه ). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند و از عتب و عتاب معاف کند. (منشآت خاقانی چ
معاصیلغتنامه دهخدامعاصی . [ م ُ ] (ع ص ) نافرمانی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نافرمان و گردنکش و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به معاصاة شود.
محاشیلغتنامه دهخدامحاشی ٔ. [ م َ ش ِءْ ] (ع اِ) ج ِ مِحشَاء. (منتهی الارب ذیل ح ش ء). رجوع به محشاء شود.
معاشیلغتنامه دهخدامعاشی . [ م َ ] (ص نسبی ) گویا نوعی سپاهی که مرسوم نقدی نداشته اند. مقابل رسمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت نبرد منت رسمی و معاشی قرآن چه کند زحمت بوعمرو و کسائی .خاقانی (یادداشت ایضاً).
نیک معاشیلغتنامه دهخدانیک معاشی . [ م َ ] (حامص مرکب ) زندگانی مرفه داشتن . || خوش گذرانی . (فرهنگ فارسی معین ).
محشیلغتنامه دهخدامحشی . [ م ُ ح َش ْ شا ] (ع ص ) محشا. نعت مفعولی از تحشیه . بیان شده و شرح کرده شده بواسطه ٔ حاشیه . (ناظم الاطباء). حاشیه نوشته شده .حاشیه کرده . حاشیه نبشته . || دارای حاشیه . || آرایش داده شده : موشح به توقیع و طغرا و محشی به جبن و عجز. (جهانگشای جو
معاصیرلغتنامه دهخدامعاصیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مِعصار. (ناظم الاطباء). رجوع به معصار شود.
پاگابویلغتنامه دهخداپاگابوی . (ص ) مبرا از معاصی و کبائر یعنی عفیف و معصوم . این لغت در فرهنگ شعوری آمده ولی جای دیگر دیده نشده است . و ظاهراً مجعول است .
مرجئهفرهنگ فارسی عمیدفرقهای از مسلمانان که در زمان معاویه ظهور کردند و معتقد بودند گفتن شهادتین برای ایمان کفایت میکند و نباید مرتکب معاصی کبیره را جهنمی دانست.
موبقاتلغتنامه دهخداموبقات . [ ب ِ ] (ع اِ) معاصی و گناهان . (ناظم الاطباء). ج ِ موبقة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موبقة و موبق شود.
معاصیرلغتنامه دهخدامعاصیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مِعصار. (ناظم الاطباء). رجوع به معصار شود.