مطاویلغتنامه دهخدامطاوی . [ م َ ] (ع اِ) نوردهای مار، و چنین است مطاوی امعاء و شحم و بطن و جامه ، مطوی واحد آن است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیچیدگیهاو شکنها و نوردها. ج ِ مطوی . (غیاث ) (آنندراج ): «ما بقیت فی مطاوی امعائها ثمیلة و فی مطاوی درعه اسد»؛ ای فی ضمن امعائها و فی ضمن د
مثاویلغتنامه دهخدامثاوی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثوی [ م َ وا ]. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به مثوی شود.
متأویلغتنامه دهخدامتأوی . [ م ُ ت َ ءَوْ وی ] (ع ص ) کسی که در خانه می ماند. || فراهم آورده . (ناظم الاطباء). ظاهراً فراهم آینده درست است . و رجوع به تأوی و ماده ٔ بعد شود.
متاحلغتنامه دهخدامتاح . [ م َت ْ تا ] (ع ص ) لیل متاح ؛ شب دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرس متاح ؛ ای مداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسبی که گامها را فراخ گذارد. (ناظم الاطباء). فرسخ متاح ؛ فرسخی طولانی . (از اقرب الموارد). یوم متاح ؛ روز بلند. (از اقرب الموارد).
متاحلغتنامه دهخدامتاح . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ی ح ») مقدر. (منتهی الارب ). امر مقدر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یوم متاح ، روز موت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مطویلغتنامه دهخدامطوی . [ م َطْ وا ] (ع اِ) واحد مطاوی . (منتهی الارب ). نورد. ج ، مطاوی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نورد و چین و تا و پیچ و شکن . ج ، مطاوی . (ناظم الاطباء). شکن . نورد. چین . طی . تالا. ج ، مطاوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مطاوی شود. || چیزی که با رشته پیچیده
اخناثلغتنامه دهخدااخناث . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خِنث : اخناث ثوب ؛ مطاوی آن . || اخناث دلو؛ مخارج آب از دلو.
خناثلغتنامه دهخداخناث . [ خ ِ ] (ع اِ) مطاوی جامه . منه : خناث الثوب . || مخارج آب از دلو. || ج ِ خنث . || ج ِ خنثی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد الباهلی . مرزبانی در کتاب «الموشح » در چندین مورد نام وی را برده و از مطاوی کتاب مذکور چنین استنباط میشود که وی یکی از روات اشعار و علمای نقدالشعر بوده است . رجوع به ص 42، 105</sp
تضاعیفلغتنامه دهخداتضاعیف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تضعیف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تضاعیف الشی ٔ؛ ماضعف منه و لیس له ُواحد و تضاعیف الکتاب ؛ اضعافه . (یادداشت مرحوم دهخدا). تضاعیف چیزی ؛ اثناء آن . مطاوی آن . (یادداشت ایضاً) : در تضاعیف این مکاتیب از مجاری احوال خویش و