مدلهلغتنامه دهخدامدله . [ م ُ دَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) شیفته شده .دیوانه گشته . (ناظم الاطباء). رجوع به مُدَلَّه ْ شود.
مدلعلغتنامه دهخدامدلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بیرون کننده زبان را. (آنندراج ). نعت است از ادلاع . رجوع به ادلاع شود. || آنکه شکم وی پیش آمده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ادلاع شود .
مدلعلغتنامه دهخدامدلع. [ م ُدْ دَ ل ِ ] (ع ص ) زبان بیرون آورنده . زبان بیرون آمده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادلاع . رجوع به ادلاع شود.
مدلهلغتنامه دهخدامدله . [ م ُ دَل ْ ل َه ْ ] (ع ص ) مرد دل فراموش و عقل رفته از عشق و مانند آن و کسی که یاد ندارد که چه کرد و چه کرده شدبا وی . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مذلةلغتنامه دهخدامذلة. [ م َ ذَل ْ ل َ ] (ع مص ) خوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). خوار گردیدن . (منتهی الارب ). ذل . ذلالة. ذلة. وتد. (متن اللغة). رجوع به مذلت شود.- عیرالمذلة ؛ میخ . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموار
مضلةلغتنامه دهخدامضلة. [ م ِ / م َ ض َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ارض مضلة؛ زمین که راه گم شود در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (آنندراج ). جای ضلالت و گمراهی . (غیاث ).
مضلتفرهنگ فارسی معین(مَ ض لَُ) [ ع . مضلة ] (اِ.) 1 - جایی که انسان راه را گم می کند. 2 - ضلالت ، گمراهی .
مضللغتنامه دهخدامضل .[ م َ ض َل ل ] (ع اِ) زمینی که مردم در آنجا گمراه شوند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنجا که مردم در آن گمراه شوند. (از المنجد). رجوع به مضلة شود.
متیهةلغتنامه دهخدامتیهة. [ م َ هََ / م ُ هََ / م َ ی َ هََ ] (ع ص ) زمینی که در آن مردم گم شوند.ارض تیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مضلة. (محیطالمحیط) (تاج العروس ج 9 ص <span class="hl" d
مظلهلغتنامه دهخدامظله . [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] (ازع ، اِ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ : باغ از حریر حله بر گل زند مظله مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا. کسایی مروزی .هر که ما را بدید و در حق فر