مصحفلغتنامه دهخدامصحف . [ م ُ ص َح ْ ح ِ ] (ع ص ) از جای گرداننده ٔ سخن . بگرداننده به نقطه . تصحیف کننده . آنکه تصحیف کند کلمه ای را یعنی نقطه ٔ حرف یا حروفی از آن را تغییر دهد. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه کلمه ای را غلط تلفظ کند. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه کلمه ای را غلط ضبط کند. (یادداش
مصحفلغتنامه دهخدامصحف . [ م ُ / م َ / م ِ ح َ ] (ع اِ) نامه های فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). || کراسه . ج ، مصاحف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کراسه .(دهار) (زمخشری ). رجوع به کراسه شود. || چیزی که در او صحیفه ها
مصحفلغتنامه دهخدامصحف . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) خطاشده در نبشته . (ناظم الاطباء). کلمه که خطا نوشته شده است . || کلمه ای که خطا خوانده شده . لفظی که به تغییر نقطه لفظ دیگر خوانده شود، چون عید و عبد، و توشه و بوسه ، و جز آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ای را نامند که درآن تصحیف واقع شده
مسحفلغتنامه دهخدامسحف . [ م َ ح َ ] (ع اِ) مسحف الحیة؛ نشان و اثرمار بر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسعفلغتنامه دهخدامسعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسعاف . کمک کننده . یاری کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسعاف شود.
حدیث مصحفلغتنامه دهخداحدیث مصحف . [ ح َ ث ِ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
جامه ٔ مصحف پوشیدنلغتنامه دهخداجامه ٔ مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بنظر مردم بتکلف صالح نمودن چه هر که از ذمائم برآمده و در محاسن اخلاق قدم میگذارد گویند اگر جامه ٔ مصحف بپوشد باورم نیست . و بعضی بمعنی قسم مصحف خوردن نوشته اند و این خطا است
جامه از مصحف پوشیدنلغتنامه دهخداجامه از مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ اَ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بتکلف بنظر مردم صالح نمودن و بعضی بمعنی قسم خوردن نوشته اند، این خطاست بلکه بدین معنی مصحف خوردن است . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) : دور خط هم ک
حدیث مصحفلغتنامه دهخداحدیث مصحف . [ ح َ ث ِ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
جامه ٔ مصحف پوشیدنلغتنامه دهخداجامه ٔ مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بنظر مردم بتکلف صالح نمودن چه هر که از ذمائم برآمده و در محاسن اخلاق قدم میگذارد گویند اگر جامه ٔ مصحف بپوشد باورم نیست . و بعضی بمعنی قسم مصحف خوردن نوشته اند و این خطا است
جامه از مصحف پوشیدنلغتنامه دهخداجامه از مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ اَ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بتکلف بنظر مردم صالح نمودن و بعضی بمعنی قسم خوردن نوشته اند، این خطاست بلکه بدین معنی مصحف خوردن است . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) : دور خط هم ک
چویگانلغتنامه دهخداچویگان . (اِ مرکب ) چوگان را گویند. (برهان ). لغتی در چوگان یا مصحف آن است و یا مصحف «چویگان » پهلوی است . (حواشی برهان چ معین ). مصحف چولگان است . (آنندراج ).
ابیتونلغتنامه دهخداابیتون . [ ] (اِ) بیونانی راتینج است . رجوع به ابیشون شود. و البته یکی مصحف دیگری یا هردو مصحف کلمه ٔ ثالثی باشند.
طروقومونلغتنامه دهخداطروقومون . [ ] (معرب ، اِ) زعرور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مصحف طروقوقون که مصحف طریکوکوس است . رجوع به طروقوقون شود.
حدیث مصحفلغتنامه دهخداحدیث مصحف . [ ح َ ث ِ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).