مسدملغتنامه دهخدامسدم . [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از تسدیم . رجوع به تسدیم شود. || ماء مسدم ؛ آب ریزان . (از منتهی الارب ). آب جوشان و فوران کننده . || آبی که گذشت زمان آن را تغییر داده باشد. (از اقرب الموارد). || جمل مسدم ؛ شتر مهمل گذاشته و پشت ریش که پالان ننهند بر وی تابه شود
مسدوملغتنامه دهخدامسدوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سدم . || فحل مسدوم ؛ گشن تیزشهوت . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به مُسَدَّم و سدم شود.
مصدوملغتنامه دهخدامصدوم . [ م َ ] (ع ص ) کوفته . (ناظم الاطباء). کوفته شده . || صدمه دیده . صدمه خورده . زخم خورده . ضرب دیده . ضربت دیده . آزرده . آسیب دیده از برخورد چیزی با او یا او با چیزی .- مصدوم شدن ؛ آسیب و ضربت دیدن از برخورد چیزی .- م
مصادمتلغتنامه دهخدامصادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مصادمة. صدمه و آسیب رسانی به یکدیگر. || به هم زدگی . تصادم . برخورد. کوفتگی . || هجوم مبارزان . (از ناظم الاطباء). با یکدیگر برخورد کردن . به هم صدمه زدن .
مصادمهلغتنامه دهخدامصادمه . [ م ُ دَ / دِ م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ) مصادمت . (ناظم الاطباء). کوس . بر هم زدن . (یادداشت مؤلف ). || مدافعه . مزاحمت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصادمت در همه ٔ معانی شود.
مصادمةلغتنامه دهخدامصادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) همدیگر کوفتن و بر هم زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر به هم واکوفتن . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر واکوفتن . (المصادر زوزنی ).
مصادمتلغتنامه دهخدامصادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مصادمة. صدمه و آسیب رسانی به یکدیگر. || به هم زدگی . تصادم . برخورد. کوفتگی . || هجوم مبارزان . (از ناظم الاطباء). با یکدیگر برخورد کردن . به هم صدمه زدن .
مصادمهلغتنامه دهخدامصادمه . [ م ُ دَ / دِ م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ) مصادمت . (ناظم الاطباء). کوس . بر هم زدن . (یادداشت مؤلف ). || مدافعه . مزاحمت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصادمت در همه ٔ معانی شود.
مصادمةلغتنامه دهخدامصادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) همدیگر کوفتن و بر هم زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر به هم واکوفتن . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر واکوفتن . (المصادر زوزنی ).