مشوهلغتنامه دهخدامشوه . [ م ُ ش َوْ وَه ْ ] (ع ص ) زشت روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت گردانیده . عیب کرده شده .- مشوه کردن ؛ زشت گرداندن . عیب کردن .- مشوه گرداندن ، مشوه گردانیدن ؛ مشوه کردن <
مسوحلغتنامه دهخدامسوح . [ م َ ] (ع اِ) آنچه در مالیدن آن بر بدن بسیار مبالغه در دَلک عضو نکنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داروئی که بوسیله ٔ آن بدن را مسح کنند. (از بحر الجواهر). ج ، مسوحات .
مسوحلغتنامه دهخدامسوح . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مِسح . پلاس ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میانه های راه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
مسوعلغتنامه دهخدامسوع . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) جایز. روا. مسوغ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): هذا مسوع له ؛ مسوغ له . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجویز و عطاکرده شده . جایزشده . و رجوع به مسوغ شود.