مشروطهلغتنامه دهخدامشروطه . [م َ طَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان است که 200 تن سکنه دارد. مردم آنجا از طایفه ٔ بنی طُرُف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مشروطهلغتنامه دهخدامشروطه . [ م َ طَ ] (ع ص ) مشروطة. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود. || (اصطلاح منطق ) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد:- مشروطه ٔ خاصه ؛ (اصطلاح منطق ) در منطق عبارت ازقضیه ٔ مشروطه ٔ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ا
مشروطهفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند.۲. (منطق) قضیهای که در آن شرط به کار رفته باشد.
پادشاهی مشروطهconstitutional monarchy, limited monarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی پادشاهی که در آن اختیارات پادشاه به آنچه در قانون اساسی یا قوانین کشور ذکر شده محدود است متـ . سلطنت مشروطه
پادشاهی مشروطهconstitutional monarchy, limited monarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی پادشاهی که در آن اختیارات پادشاه به آنچه در قانون اساسی یا قوانین کشور ذکر شده محدود است متـ . سلطنت مشروطه
پادشاهی مشروطهconstitutional monarchy, limited monarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی پادشاهی که در آن اختیارات پادشاه به آنچه در قانون اساسی یا قوانین کشور ذکر شده محدود است متـ . سلطنت مشروطه